تعداد نشریات | 50 |
تعداد شمارهها | 2,232 |
تعداد مقالات | 20,475 |
تعداد مشاهده مقاله | 25,227,291 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 22,859,093 |
تبیین تاریخی ممنوعیت صدقات بر بنی هاشم در عصر نزول | ||
تاریخ و تمدن اسلامی | ||
دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 31، شهریور 1399، صفحه 3-26 اصل مقاله (388.16 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/jhcin.2020.16288 | ||
نویسنده | ||
وحید باصری | ||
استادیار گروه الهیات و معارف دانشگاه فرهنگیان | ||
چکیده | ||
صدقه بر محمد(ص) و خاندان او روا نیست. این سخن منسوب به پیامبر(ص) است. دستور پرداخت صدقات یا همان زکات در سال نهم هجری صادر شد و پیامبر(ص) مأموران خود را برای دریافت آن بهسوی اعراب تازهمسلمان اعزام و همزمان صدقه را هم بر بنیهاشم ممنوع کرد. این گزارش که وثاقت تاریخی دارد، در فقه و کلام مسلمانان بازتابی گسترده و درازدامن یافته و تا امروز ادامه پیدا کردهاست. درباره صدور این ممنوعیت سه علت عرضه شدهاست: فضیلت بنیهاشم، بینیازی آنان از صدقات بهسبب دریافت خمس، و ناپاکی اموال صدقه. اما یکایک این نظرات با ابهاماتی روبهرویند و با سیره پیامبر(ص) نیز سازگاری ندارند. نویسنده این مقاله با شیوه تبیین تاریخی، ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم را واکاوی کرده و به این نتیجه رسیده که مؤلفههای تاریخی و فرهنگی زیستجهان اعراب در عصر نزول، از جمله ناخوشایندی و کراهتی که نسبت به پرداخت صدقات و زکات داشتند، علت صدور چنین ممنوعیتی از جانب رسول خدا بودهاست. | ||
کلیدواژهها | ||
بنیهاشم؛ صدقات و زکات؛ عصر نزول؛ قبایل نومسلمان؛ گفتمان قبیله | ||
اصل مقاله | ||
تبیین تاریخی ممنوعیت صدقات بر بنی هاشم در عصر نزول[1] وحید باصری[2] استادیار گروه معارف اسلامی، دانشگاه فرهنگیان، تهران، ایران
چکیده صدقه بر محمد(ص) و خاندان او روا نیست. این سخن منسوب به پیامبر(ص) است. دستور پرداخت صدقات یا همان زکات در سال نهم هجری صادر شد و پیامبر(ص) مأموران خود را برای دریافت آن بهسوی اعراب تازهمسلمان اعزام و همزمان صدقه را هم بر بنیهاشم ممنوع کرد. این گزارش که وثاقت تاریخی دارد، در فقه و کلام مسلمانان بازتابی گسترده و درازدامن یافته و تا امروز ادامه پیدا کردهاست. درباره صدور این ممنوعیت سه علت عرضه شدهاست: فضیلت بنیهاشم، بینیازی آنان از صدقات بهسبب دریافت خمس، و ناپاکی اموال صدقه. اما یکایک این نظرات با ابهاماتی روبهرویند و با سیره پیامبر(ص) نیز سازگاری ندارند. نویسنده این مقاله با شیوه تبیین تاریخی، ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم را واکاوی کرده و به این نتیجه رسیده که مؤلفههای تاریخی و فرهنگی زیستجهان اعراب در عصر نزول، از جمله ناخوشایندی و کراهتی که نسبت به پرداخت صدقات و زکات داشتند، علت صدور چنین ممنوعیتی از جانب رسول خدا بودهاست.
کلیدواژهها: بنیهاشم، صدقات و زکات، عصر نزول، قبایل نومسلمان، گفتمان قبیله.
مقدمه بنیهاشم بهعنوان خویشاوندان پیامبر(ص) همواره در متن تحولات و جریانهای سیاسی و اجتماعی اسلام بودهاند. حرمت دریافت صدقات و زکات (و وجوب دریافت خمس) بر هاشمیان و سادات در عصر پیامبر(ص) واقعیتی تاریخی و مورد پذیرش علمای مسلمان است. اگر نظر معدودْ مخالفان هرچند مشهور فریقین که قائل به موقتبودن این حرمت و وجوباند نادیده گرفته شود،[3] چنین پذیرشی در فقه و کلام فرقههای مختلف اسلامی بازتابی گسترده داشته و تا کنون هم ادامه یافتهاست. ناروایی مصرف زکات فطره مسلمانِ غیرهاشمی بر بنی هاشم که امروزه سادات خوانده میشوند، نمونهای روشن از تداوم چنین باور و نگرشی است. واژهشناسان زکات را به معنای رشد، طهارت، صلاح، لیاقت، برکت و مدح دانستهاند.[4] برپایه نوشته راغب اصفهانی، زکات چیزى است که انسان از حق خدا براى مسکینان و فقرا کنار مىگذارد و از مال خود خارج مىکند. اطلاق زکات به چنین مالی براى ایجاد این امید است که زکاتدادن مایه برکت و فزونی مال یا زمینهساز تزکیه نفس یا موجب این هر دو نیکی است.[5] از این منظر زکات پرداخت هر نوع مال بهقصد خیر و نیکی را شامل میشود. در میان اعراب جاهلی سابقه پرداختهای مالی به قصد تقرب به خدایانشان وجود داشت. این پرداختها در قالب نذر، قربانی، مِنحه (هدیه و قرض)، قِرَی (مهمانی) و رِفاده (اطعام نیازمند) صورت میگرفت.[6] اما محتوا و شکل آن با آنچه پیامبر(ص) بهعنوان زکات تشریع کرد کاملا متفاوت بود. مسلمانان از ابتدای دعوت پیامبر(ص) با واژه زکات و جنبه مالی آن بهصورت عام آشنا شدند. در سیر تاریخی، واژه زکات نخستینبار در آیه: «اَقیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزکَاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»[7] در سوره مزّمّل آمده که سومین سوره قرآن به لحاظ ترتیب نزول است.[8] این جمله امری بدون ذکر جزئیات یا ارائه برنامهای برای اخذ صدقات، بهصورت توصیه و سفارشی اخلاقی باقیماند. نخستین مورد مشخص در تعیین و وضوح پرداختهای مالی، زکات فطره بود که در سال دوم هجری واجب شد.[9] صدقه، واژه دیگر مرتبط با پرداخت اموال که 14 بار در قرآن بازتاب یافته، از مهریه تا بخششهای مالی و اموالی را که آدمی قربة الى اللّه میبخشد، شامل میشود. صدقه اعم از زکات است و به پرداختهای مالی واجب و مستحب هر دو گفته میشود ولى زکات فقط شامل پرداختهای واجب است.[10] در سال نهم هجرت با نزول آیات سوره توبه: «إنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیل فَرِیضَةً مِنَ اللَّه وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم»[11] و «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»[12] مسلمانان مکلف به پرداخت صدقات شدند و پیامبر(ص) مأموران و عاملان خود را برای گرفتن صدقات اعزام کردند.[13] این پرداختها که در تاریخ عصر نزول با عنوان صدقات بازتاب یافتهاست، همان زکات مصطلح و مراد این پژوهش است. گزارشهای تاریخی ممنوعیت پرداخت چنین صدقاتی را به بنیهاشم در زمان پیامبر(ص) تأیید میکند. اما آنچه منشأ ایجاد و تداوم چنین ممنوعیتی شده، این روایت منسوب به پیامبر(ص) است که «صدقه بر محمد(ص) و آل محمد(ص) روا نیست». آل محمد(ص) در این عبارت بنا بر قول مشهور و اجماع و تأیید تاریخی، مفهومی خاندانی و دربرگیرنده تمامی بنیهاشم است و به معنای اصطلاح اهل بیت که در عهد پیامبر(ص) منحصر به افراد معدودی بود، نیست.[14] منظور از بنیهاشم در این پژوهش، فرزندان و نوادگان عَمرو (مشهور به هاشم) بن عبدمناف، جد دوم پیامبرند. چون نسل هاشم تنها از طریق فرزندش شیبةالحمد مشهور به عبدالمطّلب ادامه یافت،[15] به ایشان، بنیعبدالمطلب هم میگفتند. هاشم، عبدالمطلب و ابوطالب پیش از اسلام از بزرگان و سروران قریش بودند که شهرتشان از مکه فراتر رفته بود. با بعثت پیامبر(ص) عدهای از هاشمیان اسلام آوردند و گروهی دیگر اسلامشان را تا فتح مکه یا اندکی پیش از آن به تأخیر انداختند. اما همه آنها غیر از ابولهب تحت رهبری ابوطالب از پیامبر(ص) در برابر قریش حمایت کردند.[16] بنیهاشم پس از اسلام بهعنوان خاندان پیامبر در متن حوادث و جریانات عصر نزول و صدر اسلام قرار گرفتند و مشهورتر از پیش شدند. هدف اصلی این پژوهش بررسی ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم از دیدگاه تاریخی هنگام صدور این فریضه است. این پژوهش درصدد است تا به این پرسشها پاسخ دهد که علت اصلی صدور چنین ممنوعیتی از طرف پیامبر(ص) چه بود؟ شرایط تاریخی و فرهنگی عصر نزول چه ارتباطی با صدور این حکم داشت؟ پاسخ به این پرسش خود به یافتن جواب برای پرسشی دیگر کمک میکند که تداوم چنین ممنوعیتی پس از عصر نزول تابع چه شرایطی بودهاست؟ مدعا و فرضیه اصلی پژوهش این است: ناآگاهی و کراهت شدیدی که نسبت به مسأله نوظهور صدقات یا زکات در بین قبایل عمدتا بادیهنشینِ تازهمسلمان و متأثر از گفتمان قبیله[17] پدید آمده بود، سبب شد تا پیامبر(ص) برای زدودن هرگونه ذهنیت منفعتطلبی شخصی و خاندانی، ارتباط بنیهاشم با صدقات را ممنوع اعلام کند و سپس با تساهل و تسامح در چندوچون دریافت صدقات از اعراب نومسلمان، فرصتی فراهم آورد تا آنها آن را بپذیرند. بنابراین ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم به معنای قائلشدن فضیلت خاصی برای آنها و بهجهت قرابت نَسبی با پیامبر(ص) و همچنین ناپاک بودن اموال صدقه نبودهاست. در این پژوهش که با روش تبیین تاریخی انجام شده، ابتدا به توصیف و بررسی و نقد گزارشها و دیدگاههای مشهور پرداخته و سپس با ارائه شواهد تاریخی، این ممنوعیت علتیابی شدهاست.
پیشینه تحقیق در یک دستهبندی کلی، پژوهشهای انگشت شمار مرتبط با مسأله این مقاله به دو گونه تقسیم میشوند؛ پژوهشهایی که این مسأله بهضرورتی در حاشیه یک مسأله اصلی دیگر مثلا در کنار مسأله خمس، بررسی شدهاست؛ و پژوهشهایی که مستقلا این مسأله را بررسی کردهاند. نویسنده پژوهش پیش رو در رساله دکتریاش با عنوان «دیدگاه و مواجهه هاشمیان با مسأله رهبری از سال 11 تا 132ﻫ» که در سال 1393 در دانشگاه تربیت مدرس دفاع شده، در بخش کوتاهی از فصل دوم رساله به بررسی تأثیر وجوب خمس و حرمت صدقه و زکات در منزلتافزایی بنیهاشم پرداختهاست. این بخش کوتاه از رساله مذکور در پی علتیابی تاریخی و فرهنگی حرمت زکات بر بنیهاشم نبوده و بهرهبرداری برخی خاندانهای بنیهاشم از جمله عباسیان از حرمت صدقه و بهویژه از وجوب خمس بهنفع منزلتافزایی خود و بهعنوان دستاویزی برای مشروعیتبخشی به اقداماتشان در بهدست گرفتن حکومت نقد و بررسی شدهاست. ابراهیم حسنزاده در مقالهای با عنوان «نگاهی نو درباره خمس و حرمت صدقه بر پیامبر(ص) در قرآن» در کنار مسأله خمس، حرمت صدقه بر بنیهاشم از منظر روایی را هم نقد و بررسی کردهاست. او با اشاره به حرمت صدقات بر بنی هاشم غیر از آل ابی لهب، علت آن را بینیازی بنی هاشم از به زکات به جهت بهره مندی از خمس میداند؛[18] اما شواهدی تاریخی مبنی بر ارتباط این دو مسأله با یکدیگر ارائه نمیکند. اساسا پژوهش مذکور به بررسی آیات قرآن و روایات مرتبط با خمس میپردازد و بهدنبال علتیابی حرمت صدقه واجب بر بنیهاشم نیست و در نتیجه هم به این موضوع اشاره نمیکند، و تنها حلیت صدقه مستحب بر بنیهاشم را نتیجه میگیرد. در مقاله «بررسی فقهی و تاریخی حرمت صدقه بر سادات» نوشته محمدعلی خیراللهی به بررسی دیدگاه مشهور در حرمت صدقه بر سادات و دفاع از آن پرداخته شدهاست. نویسنده این پژوهش که برخلاف عنوانش، رویکرد غالب کلامی دارد، به روایاتی برای تأیید این نظر استشهاد کردهاست. او فلسفه این حرمت را اینگونه مطرح میکند که صدقه هرچند از نظر معنوی ارزشمند است اما به افراد فرودست و فقیر همراه با ترحم پرداخت میشود: «از آنجا که علویین و نوادگان پیامبر(ص) به عنوان نژادی محترم شناخته میشوند، هرگونه نگرش تحقیرآمیز موجب رضایت حق تعالی نمیباشد».[19] نویسنده پژوهش پیش رو با این نظر موافق نیست؛ چه برتری و امتیاز نسبی و نژادی در گفتمان قبیله و میان اعراب پیش از اسلام مفهوم پیدا میکند و تعالیم پیامبر اسلام(ص) چنین نگرشی را برنمیتابد. از طرفی فضیلتهای معنوی مانند آیه تطهیر مصداقهای مشخصی دارد و همه هاشمیان را دربر نمیگیرد. این ممنوعیت تنها خاص نوادگان پیامبر(ص) و علویان نبوده و تمام هاشمیان از جمله فرزندان عباس و حارث بن عبدالمطلب را هم شامل میشدهاست. پژوهش دیگر در اینباره را محسن کدیور با عنوان «عدم تفاوت سادات و غیرسادات در زکات در زمان ما» انجام دادهاست. نویسنده هدف از پژوهش خود را چنین بیان میکند: «به اجماع علمای اسلام، در زمان پیامبر(ص) صدقه و زکات واجب بر ایشان و بنیهاشم حرام بودهاست. به اجماع علمای امامیه، پس از پیامبر(ص) صدقه و زکات واجب بر ائمه اهل بیت(ع) و بنیهاشم حرام بودهاست. این دو مسئله مفروغعنه فرض شده و موضوع این رساله نیست. بحث در این است اعطای صدقه و زکات واجب غیر هاشمی به بنیهاشم پس از وفات پیامبر(ص) و غیبت امام(ع) و مشخصا در زمان ما حکمش چیست؟».[20] نویسنده از منظر فقهی با بررسی روایات مرتبط، به نقد آراء و فتاوی قائلان به حرمت زکات بر بنیهاشم در عصر غیبت پرداخته و با گزارش مستنداتی از فریقین که خلاف آراء مشهورند، کوشیدهاست چنین حرمتی را در نبود پیامبر(ص) و امام(ع) بلاموضوع بداند. او در بخشی از نتایج فرعی پژوهش، به این قرینه عقلی برای تأیید نظر خود اشاره میکند که اگر پیامبر(ص) زکات را خود و خانواده اش مصرف میکرد متهم به نفع شخصی میشد. نویسنده پژوهش پیش رو با این گزاره موافق است، اما نویسنده متن مذکور هیچ مستند و قرینه و تحلیل تاریخی برای اثبات این نظر ارائه نکرده و همانطور که خود گفته در پی اثبات چنین نظری نبودهاست و مسأله پژوهش او بررسی فقهی تفاوت سادات و غیر سادات در دریافت زکات در دوران معاصر بودهاست. شبیه چنین نظری را عابدینی پیشتر از کدیور در مقالهای با عنوان «امام خمینی، ساده زیستی و مسأله شأن» بهصورت مختصر ذیل بررسی موضوع زکات انعکاس داد. نقطه اشتراک تمام پژوهشهای مذکور یا غیر تاریخی بودن آنهاست یا علتیابی حرمت صدقات بر بنیهاشم در عصر نزول مسأله اصلی پژوهششان نیست.
ارزیابی دو دیدگاه «فضیلت بنیهاشم» و «ناپاکی اموال صدقه» مشهورترین دیدگاه در تعلیل ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم، قائلشدن به فضیلت خاصی برای بنیهاشم بهعنوان خاندان و خویشاوندان نسبی پیامبر(ص) و ناپاکی اموال صدقهدهندگان است. بهعبارت دیگر ازآنجاکه بنیهاشم خویشاوندان نسبی پیامبرند فضیلت دارند و چون اموالی که صدقهدهندگان میدهند پاک نیست پس شایسته نیست که خویشاوندان پیامبر(ص) از صدقات استفاده کنند. منشأ چنین دیدگاهی جریانی تاریخی در زمان حیات پیامبر(ص) است. این جریان را نخستین بار محمد بن عمر واقدی (د. 207ﻫ) در کتاب المغازی گزارش کردهاست که بهجهت اهمیت، متن آن عینا منعکس میشود: «عبدالمطلب بن ربیعة بن حارث (بن عبدالمطلب بن هاشم) مىگفت: عباس بن عبد المطلب و ربیعة بن حارث با یکدیگر ملاقات کردند و گفتند: چه خوب است که این دو پسر (یعنی عبدالمطلب پسر ربیعة و فضل پسر عباس) را به حضور رسول خدا(ص) بفرستیم و آن دو با پیامبر(ص) مذاکره کنند، تا شاید ایشان را متصدى صدقات بفرماید و آن دو اموال صدقه را (به فقرا) پرداخت کنند و بهرهاى هم (برای خود) ببرند. ]عبدالمطلب بن ربیعه[ گوید: من و فضل را فرستادند و ما بیرون آمدیم و به حضور رسول خدا رسیدیم و پیش از آمدن آن حضرت به خانه، مقابل حجره زینب ایستاده بودیم. پیامبر(ص) دست بر دوش ما نهاد و فرمود: آنچه در دل دارید بگویید. چون وارد خانه شدیم اظهار داشتیم آمدهایم که ما را مأمور جمعآوری صدقات کنید و هر قدر از صدقات که باید به مردم (فقرا) داده شود میدهیم و هر چه متولیان صدقات سهم داشته باشند ما هم برداریم. پیامبر(ص) سکوت کرد و مدتى سقف خانه را نگریست. آنگاه روى به ما کرد و فرمود: «إنّ الصدقة لا تحلّ لمحمّد و لا لآل محمد، إنما هی أوساخ الناس»؛ صدقه بر محمد و آل محمد(ص) روا نیست، صدقه مثل چرک مردمان است. سپس فرمود: «مُحمیة بن جزء زَبیدى و ابو سفیان بن حارث بن عبد المطّلب را فراخوانید. چون آن دو آمدند به محمیه فرمود دخترت را به همسرى فضل درآور. به ابو سفیان بن حارث هم فرمود، دخترت را به همسرى عبد المطّلب بن ربیعه درآر. آنگاه به محمیه فرمود مهریه هر دو را از درآمد خمس که در دست توست بپرداز».[21] ابنسعد (د.230ﻫ) خبر بالا را همانند استادش واقدی با اندکی اضافه، و ابوعبید قاسم بن سلّام (د. 224ﻫ) آن را با اندکی تلخیص گزارش کردهاند.[22] ابنسعد در جای دیگر از قول اسامة بن زید از عبدالملک بن مغیره چنین میگوید که پیامبر(ص) فرمود: «یا بنی عبدالمطلب إن الصدقة أوساخ الناس فلاتأکلوها و لاتعملوا علیها».[23] بلاذری با تفاوت اندکی این روایت را از عبدالمطلب بن ربیعه نقل کرده و درباره حرمت صدقه از قول پیامبر آورده: «إن الله أبى لکم یا بنی عبد المطلب أن یطعمکم أوساخ أیدی الناس، أو قال غسالة أیدی الناس، و لکن لکما عندی الحباء و الکرامة».[24] این روایت نیز در منابع روایی شیعی و سنی نیز انعکاس گستردهای یافتهاست.[25] این که راوی اصلی گزارش تاریخی فوق عبدالمطلب بن ربیعه هاشمی است از اهمیت آن نمیکاهد یا نشان جعلی بودن آن نیست؛ خاصه که ابن سعد از یک راوی دیگر هم این خبر را روایت کردهاست. درواقع ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم واقعیتی تاریخی است که دلیلی بر جعل آن در دست نیست. باری با فرض درستی این گزارش نکتههای زیر قابل تأملاند: 1. در بادی نظر از گزارش فوق چنین برمیآید که چون صدقه چرک مردم یا چرک دست مردم است، پس مصرف آن برای بنیهاشم _که حرمتی ویژه دارند_ ممنوع و برای بقیه مسلمانان جایز است. این برداشت که نوعی فخرفروشی، قبیلهگرایی یا داشتن سرشتی متفاوت و فضیلتی ویژه برای بنیهاشم را جدای از دیگر مسلمانان به ذهن میرساند و در برخی منابع هم انعکاس یافته[26] دارای ابهام و اشکال است. اگر بپذیریم که بنیهاشم بر دیگران بهسبب نسب نزدیکتر به پیامبر(ص) برتری داشتند، باید قبول کنیم همین برتری را قریش بر دیگران و عرب بر عجم هم داشت؛ درحالیکه چنین فضای تفاخر نَسبی، خاص گفتمان قبیله و پیش از اسلام بود و مطابق تعالیم و سیره پیامبر(ص) پذیرفتنی نیست. قرآن در سوره حُجُرات تفاخرات نسبی و امتیازات قبیلهای را منتفی و برتری را در پرهیزگاری میداند: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم».[27] در همین معنا امام علی(ع) میفرماید: «همانا دوست محمد(ص) کسى است که از او پیروی کند اگر چه نسبتش از او دور باشد و همانا دشمن محمد(ص) کسى است که خدا را عصیان کند گرچه قرابتش با پیامبر نزدیک باشد».[28] پیامبر(ص) در خطبه حجةالوداع بهصراحت امتیازات نسبی را منتفی اعلام کرد: «مردم در اسلام برابرند و به یک اندازه فرزند آدم و حوایند و عرب را بر عجم یا عجم را بر عرب برتری نیست مگر به تقوا. نسبهای خود را پیش من نیاورید بلکه اعمالتان را نزد من آورید».[29] این نمونه و مواردی بیشتر از این[30] که در منابع اسلامی درباره سیره پیامبر(ص) بهگستردگی بازتاب یافته است، برتری نسبی و داشتن امتیاز ذاتی مادی و معنوی را نفی میکند. گفتنی است فضایل و کرامتهایی که پیامبر(ص) برای دخترش حضرت فاطمه(س) علی(ع) و حسنین(ع) بهعنوان اهل بیت ذکر کردهاست، اولا نه بهجهت نزدیکی نَسبی اینان به پیامبر(ص)، بلکه بهسبب مجاهدتها و مکارم اخلاقی ایشان و پیروی کاملشان از گفتمان وحی بودهاست، و ثانیا این فضایل همه بنیهاشم را در بر نمیگیرد. 2. اوساخ جمع وَسَخ بهمعنای چرک و آلودگی است، نه مال ناپاک.[31] اوساخالناس در اینجا تعبیری مَجازی است.[32] هر مسلمانی پرداختهای مالی واجب و مستحب دیگری از اموال خود، جز زکات، دارد؛ حال چرا در میان آنها فقط صدقات ناپاک شمرده شود؟ آیه "خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَتُزَکّیهِم بِها"[33] هم موهم ناپاکی اموال صدقه نیست، بلکه گویای آن است که خداوند صدقه را وسیلهای برای پاکسازی روح آدمی از گناهان قرار داده است. این ترکیب، که در نخستین منبع بهصورت اوساخالناس و در منابع بعدی بهصورت «اوساخ ایدیالناس» و فقط یک بار در پاسخ به هاشمیانی که خواستار عاملیت و بهرهبری از صدقات بودند، آمده است، میتواند حاکی از کراهت یا شبههای از طرف صدقهدهندگان و زکاتپردازان، مشخصا اعراب بادیهنشین، بهجهت عدم شناخت کافی از حکمت صدقه و زکات باشد. چرک دست مردم بودن این اموال میتواند بدین معنا باشد که چون اعراب این اموال را با سختی و زحمت بسیار از دسترنج خویش بهدست میآوردهاند، از پرداخت آن به دیگران ناراحت میشدند یا کراهت داشتند. در هر صورت اوساخ الناس نمیتواند به معنای ناپاکی مالی باشد که صدقه بدان تعلق گرفتهاست. اگر هم چنین باشد باز ابهام و اشکال طرحشده در قسمت پیشین مبنی بر ناروایی وضع امتیازات قبیلهای برای بنیهاشم، همچنان پابرجاست. 3. برداشت دیگری که ممکن است از گزارش مذکور بهدست آید این است که چون نیاز مالی بنیهاشم از طریق خمس تأمین میشده، از صدقات منع شدهاند. در پاسخ باید گفت گرچه پیامبر(ص) پیش و پس از ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم، نیاز مالی نیازمندان هاشمی را از خمس برآورده میساختند، این دو لزوما با هم مرتبط نیستند؛ زیرا اگر پذیرفته شود که تمام خمس دریافتی فقط به نیازمندان هاشمی پرداخت میشدهاست، در این صورت اشکال پیشین یعنی اختصاص امتیاز خاصی برای بنیهاشم جدای از دیگر مسلمانان پیش میآید. اگر گفته شود پیامبر(ص) خمس را علاوه بر نیازمندان هاشمی به دیگر مسلمانان هم میداد، که گزارشهای تاریخی هم چنین نظری را تأیید میکند،[34] آنگاه این پرسش پیش میآید که چرا این گروه از مسلمانان غیر هاشمی دریافتکننده خمس مانند بنیهاشم از گرفتن صدقات منع نشدند. بنابراین گرچه پیامبر(ص) در این مورد خاص و احتمالا موارد مشابه نیاز نیازمندان هاشمی را از خمس برآورده کردهاست، اما این مسأله نمیتواند ارتباطی با ممنوعیت صدقات داشته باشد. 4. از همه نکتهها و برداشتهای پیشین به این نتیجه میرسیم که ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم، چه در مصرف چه در تصدیگری آن، نمیتواند دائم و همیشگی بوده باشد. زیرا در صورت فرض دوام این ممنوعیت، اگر به هر دلیل بنیهاشم از خمس ممنوع میشدند یا اگر خمسی در میان نمیبود، آنگاه به جهت ممنوعشدن از صدقات در زندگی دچار مشقت و سختی میشدند. خبری هم تأیید نمیکند که پس از پیامبر(ص) و در دوران خلفای راشدین خمس و زکات جداگانه در بیت المال جمعآوری و سهم نیازمندان بنیهاشم فقط از خمس پرداخت میشدهاست یا بنیهاشم از تصدیگری صدقات منع شده باشند؛ برعکس، امام علی(ع) بسیاری از بنیهاشم را در سالهای خلافت خود به عنوان امیر و کارگزار به کار گرفت که قاعدتا صدقات را هم جمع و مانند سایر کارگزاران از آن مصرف هم میکردند.[35] برخورد و مخالفت امام علی(ع) با درخواست برادرش عقیل[36] و برادرزادهاش عبدالله بن جعفر[37] که به جهت نیازمندی، کمک مالی بیشتر از سهم مقرری خود طلب کرده بودند، نمونه روشنی است که همیشگینبودن صدقات بر بنیهاشم را تأیید میکند. زیرا در غیر این صورت امام علی(ع) اموالی از خمس را در اختیار این دو هاشمی قرارداد داده، نیاز آنها را برطرف میکرد.
بررسی گزارشهای مبتنی بر کراهت اعراب از پرداخت صدقات تا کنون منتفیبودن برخی علتها و فرضیهها در روانبودن صدقات بر هاشمیان اثبات شد، اما وثاقت تاریخی جریان ممنوعیت صدقات بر بنیهاشم پابرجاست، پس باید علل دیگری را بازجست. با دقت در گزارشهای تاریخی بالا این نکته مهم فهمیده میشود که پیامبر(ص) صرفا مصرف صدقات را بر هاشمیان ممنوع نساخت بلکه عاملیت و جمعآوری آن را هم ممنوع کرد. در گزارش مذکور آن دو هاشمی از پیامبر(ص) خواستند که ایشان را مأمور جمعآوری صدقات کند تا سودی عایدشان شود نه اینکه صرفا از صدقات مصرف کنند. زیرا آنها میتوانستند مأمور جمع آوری صدقات شوند اما خود از آن مصرف نکنند و فقط دستمزدشان را که لزوما نبایستی از صدقات بوده باشد، دریافت کنند؛ اما پیامبر(ص) نپذیرفت. این موضوع نشان میدهد که حساسیتی در میان اعراب نومسلمان نسبت به پرداختهای مالی با عنوان صدقات وجود داشتهاست. در گزارشهایی که در ادامه آمده این مسأله بررسی شدهاست. گزارش یکم. واقدی مینویسد: «بُسر بن سفیان براى جمع زکات بنىخزاعه حرکت کرد. گروهی از بنىتمیم هم به زمینهاى ایشان آمده بودند. مأموران زکات در منطقه عُسْفان به قبیله خزاعه برخوردند و دستور دادند چارپایان آنها را سرشمارى کنند که زکات بگیرند. بنىخزاعه زکات خود را از همهجا جمع کردند که بپردازند. بنىتمیم به این کار اعتراض کردند، گفتند این دیگر چهکارى است؟ چرا اموال شما گرفته شود؟ پس آماده جنگ شدند. خزاعىها گفتند، ما مسلمانیم و این کار جزو دین ماست. تمیمىان گفتند به خدا قسم نباید مأمور زکات حتى به یک شتر دست یابد. مأمور زکات همین که ایشان را دید گریخت. اسلام هم هنوز میان اعراب رایج نشده بود و هنوز برخى از قبائل بودند که پذیراى آن نبودند. مأمور زکات به حضور پیامبر(ص) آمد و خبر را به اطلاع رساند. بنىخزاعه هم بنىتمیم را از سرزمینهاى خود بیرون راندند. پیامبر(ص) فرمود چه کسى از عهده این قوم که چنین کارى کردند بر مىآید؟ عُیَینة بن حصن فزارى بهپا خاست و گفت به خدا قسم من چنین مىکنم. پیامبر(ص) او را همراه پنجاه سوار روانه فرمود که همه از اعراب قبایل بیابانگرد بودند، در میان ایشان نه یک مهاجر بود نه یک نفر از انصار».[38] گفتنی است بنیخزاعه اسلام را پذیرفته و از همپیمانان پیامبر(ص) در صلح حدیبیه بودند و تعرض به آنها از طرف قریش عامل اصلی فتح مکه توسط پیامبر(ص) بود.[39] اما بنیتمیم یکی از قبایل بزرگ و مهم مرکز جزیرة العرب هنوز اسلام نیاورده بودند و با پرداخت زکات و صدقات آشنایی نداشتند؛ به همین جهت پس از برخورد با عاملان جمعآوری صدقات، تعجب کرده، با عصبانیت پرسیدند این دیگر چه کاری است (ما هذا؟) و آن را کاری باطل شمردند و برای جنگ بهنفع خزاعیان و ممانعت از دریافت صدقات آماده شدند. این نشان میدهد که اعراب بهویژه قبایل بادیهنشین نسبت به پرداخت صدقات کراهت و حساسیت داشتند که این ناخوشایندی و حساسیت حاصل ناآشنایی ایشان با چنین شیوهای در پرداخت اموال و همچنین عدم آشنایی با سیره و اخلاق و عدالت رسول خدا بود. تدبیر پیامبر(ص) در واکنش به این رفتار این بود که هیچ یک از مهاجران و انصار را همراه عیینه برای مقابله با اعراب یاغی نفرستاد؛ بلکه اعراب بادیهنشین را اعزام کرد تا بنیتمیم با مشاهده همانندان خود موضوع زکات را شخصی و قبیلهای نپندارند و درک مسأله برایشان سهل شود. گزارش دوم. واقدی مینویسد: «پیامبر(ص) ولید بن عُقبه را براى جمعآورى زکات بنىالمصطلق اعزام فرمود. بیست مرد از بنیالمصطلق همراه با چند شتر پرواری به استقبال او رفتند. آنان تا آن روز هرگز کسی را هم ندیدند که حتى یک شتر پیر یا گوسفند زکات بدهد (و لم یروا أحدا یصدّق بعیرا قطّ و لا شاة). ولید همینکه آنها را دید به مدینه برگشت و به پیامبر(ص) گفت آنها با سلاح میان او و جمعکردن زکات مانع شدهاند. سپس همانها که براى استقبال ولید رفته بودند به مدینه آمدند و خبر درست را به پیامبر(ص) دادند و گفتند، اى رسول خدا از او بپرسید که آیا با ما حرفى زده و سخنی گفته است؟ حالت وحى بر پیامبر(ص) عارض و آیه ششم سوره حجرات نازل شد: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا". پیامبر(ص) فرمود که عذر شما درست است و این آیه درباره ولید نازل شدهاست. سپس فرمود دوست دارید چه کسى را بفرستم؟ گفتند عَبّاد بن بشر را بفرستید. رسول خدا(ص) به عَبّاد گفت همراه ایشان برو و زکات اموالشان را بگیر و زبدههاى اموال را براى خودشان بگذار. راوی گوید با عبّاد بیرون آمدیم، نه حقى از کسى ضایع کرد، نه از حق فراتر رفت. ده روز پیش ما ماند و سپس خوشحال و راضى به حضور رسول خدا برگشت».[40] عبارت «و لمیروا أحدا یصدّق بعیرا قطّ و لاشاة» در این گزارش بهروشنی مشخص میکند که اعراب بنیالمصطلق هیچ سابقهای از زکات نداشتند و حتی یک مورد از پرداخت زکات را هم ندیده بودند. به همین جهت همواره حساسیت و احتمال زدوخورد درباره زکات وجود داشت. ترس ولید بن عقبه هم که با پیشداوری و خبری دروغ نزد پیامبر(ص) بازگشت، از همین جهت بود. در جریان مذکور پیامبر(ص) با عزل ولید و فرستادن عباد بن بشر که پیشنهاد اعراب بنیالمصطلق بود، و سفارش به او در نگرفتن گزیده اموال زکات دهندگان، سعی در حساسیتزدایی و تبدیل زکات به امری طبیعی و پسندیده داشت. گزارش سوم. این گزارش که تحت عنوان نامه به ملوک حمیر در منابع بازتاب یافته، سند تاریخی مهمی در تأیید مدعای این پژوهش است، متن کامل این نامه مهم را ابن هشام ثبت کردهاست: «به نام خداوند بخشنده مهربان، از محمد پیامبر و فرستاده خدا به حارث عبدکلال و نعیم بن عبدکلال و نعمان امیر ذى رعین و همدان و معافر. اما بعد، هنگام بازگشت از سرزمین روم فرستاده شما در مدینه ما را بدید و نامه شما را رسانید و خبر شما را بگفت و اعلام کرد که اسلام آوردهاید و مشرکان را کشتهاید، خدا شما را هدایت کرده بهشرط آنکه پارسایى کنید و مطیع خدا و پیامبر وى باشید و نماز کنید و زکات دهید و خمس خدا و سهم پیامبر وى را در غنیمت ادا کنید و زکات مقرر بر مؤمنان را بدهید. از حاصلى که با چشمه یا باران آبیارى شود دهیک و از آنچه با چاه آبیارى شود نیمدهیک، از چهل شتر، یک بچهشتر شیرى ماده و از سى شتر، یک بچهشتر شیرى نر و از هر پنج شتر یک بز و از هر ده شتر دو بز و از چهل گاو یک گاو و از سى گاو گوسالهاى نر یا ماده و از چهل گوسفند یک بز. این زکاتی است که خدا مقرر ساختهاست. و هر که بیشتر دهد براى او بهتر است و هر که همین را ادا کند و اسلام ظاهر کند و مؤمنان را یارى کند جزو مؤمنان است و از حقوق آنها بهرهور است و هر تکلیفی برعهده مؤمنان است بر عهده او هم هست و در حمایت خدا و پیامبر اوست و هر کس از یهود و نصارا مسلمان شود از حقوق مسلمانان بهرهور است و تکالیفشان را به عهده دارد و هر که بر دین یهود و نصارا بماند وى را از دینش نگردانند و باید جزیه دهد که براى زن و مرد بالغ یک دینار کامل یا معادل آن است و هرکه بدهد در پناه خدا و پیامبر است و هر که ندهد دشمن خدا و پیامبر است. اما بعد، پیامبر خدا، محمد، به زرعه ذو یزن پیام مىدهد که وقتى فرستادگان من، معاذ بن جبل و عبد الله بن زید و مالک بن عباده و عقبة بن نمر و مالک بن مرّه و یارانشان، پیش شما آمدند با آنها نیکى کنید و صدقه و جزیه ولایت خویش را فراهم کنید و به فرستادگان من تسلیم کنید. سالار فرستادگان من معاذ بن جبل است و باید راضى بازگردند. اما بعد، محمد شهادت مىدهد که خدایى جز خداى یگانه نیست و او بنده و فرستاده خداست، مالک بن مره رهاوى به من گفت که تو پیش از همه حمیریان اسلام آوردهاى و مشرکان را کشتهاى، تو را به نیکى مژده باد. با حمیریان نیکى کن و خیانت مکنید و زبون مشوید که پیامبر خدا مولای توانگر و مستمند شماست. صدقه بر محمد و خاندان وى حلال نیست، این زکات براى مؤمنان فقیر و به راهماندگان است، مالک خبر آورد و حفظ الغیب کرد، با او نیکى کنید و من از صلحا و عالمان خاندان و اهل دینم کسان سوى شما فرستادم، با آنها نیکى کنید که مورد نظرند، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته».[41] نکات مهم این نامه بدین شرح است:
«لک المِرباع منها والصفایا و حُکمک والنَشیطة والفضول»[42] خطیب و شاعر بنیتمیم در حضور رسول خدا(ص) ضمن شمردن مفاخر قوم خود در ایام جاهلیت میگوید: «مِنّا المُلُوکُ وَ فِینَا تُقْسَمُ الرّبَعُ»؛[43] پادشاهان از مایند و در میان ما یکچهارم غنیمت تقسیم میشود. از طرفی همانطور که گذشت، پیامبر(ص) خمس را هم تنها به بنیهاشم اختصاص نداد.[44] مسلمانان خمس را از غنیمت، اما صدقه و زکات را از دسترنجشان میپرداختند که طبیعتا برایشان سختتر بود. به همین جهت در پرداخت خمس حساسیتی مانند زکات و جزیه که در این نامه توضیح داده شده، وجود نداشت. 2. مهمترین و مفصلترین بخش نامه مذکور درباره صدقات است. پیامبر با ذکر جزئیات، شرایط پرداخت زکات را توضیح میدهد[45] که این خود ناآشنایی اعراب با چنین پدیدهای را میرساند. همچنین ضمن هشدار درباره کوتاهی در پرداخت آن، بهروشنی بیان میکند که این دریافتهای مالی با عنوان صدقات به نیازمندان و درراهماندگان اختصاص دارد و برای ایشان و خاندانش که در آن روز بنی هاشم بودند، حلال نیست. عین این معنا در نامه دیگری به عمیر ذیمران و نومسلمانان هَمْدان نیز گزارش شدهاست.[46] ذکر یک استثنا. ابنهشام در خبری کوتاه نقل کرده پیامبر(ص) علی بن ابیطالب(ع) را برای دریافت صدقات و جزیه نجران به یمن اعزام کرد[47] او در جای دیگری نوشته که رسول خدا علی(ع) و خالد بن ولید را همزمان برای جنگ به یمن فرستاد.[48] طبری مأموریت علی بن ابیطالب(ع) را پس از اعزام خالد بن ولید به یمن و دریافت گزارشهایی از عدم توفیق خالد در دعوت به اسلام دانستهاست.[49] واقدی در گزارش این واقعه مینویسد پیامبر(ص) در رمضان سال دهم هجری علی بن ابیطالب(ع) را به یمن اعزام کرد و هنگام اعزام وی فرمود: «چون به سرزمین ایشان فرود آمدى تو شروع به جنگ مکن تا آنها شروع کنند، و اگر شروع به جنگ هم کردند و یکى دو نفر از شما هم کشته شدند باز هم تو جنگ مکن! با آنان مدارا کن و گذشت و چشم پوشى خود را نشانشان بده، بعد به آنها بگو، آیا موافقید و میل دارید که لاالهالاالله بگویید؟ اگر گفتند آرى، بگو آیا موافقاید که نماز بگزارید؟ و اگر گفتند آرى، بگو آیا موافقید که از اموال خود صدقهاى بپردازید که میان فقراى شما تقسیم شود؟ و اگر پذیرفتند انتظار دیگرى از ایشان نداشته باش. به خدا سوگند اگر خداوند یک مرد را به دست تو هدایت کند برایت بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب مىکند».[50] از جمع گزارشهای بالا اینچنین برمی آید که مأموریت اصلی امام علی(ع) دریافت صدقات نبود. چون پیامبر(ص) گزارشهایی از عدم توفیق فرستادگان پیشین دریافت کرده بود، ضرورت داشت شایستهترین نماینده خود را اعزام کند. عاملیت صدقه که در حاشیه این سریه به علی بن ابی طالب(ع) واگذار شده بود هم به این جهت است که احتمال خطا و اشتباه از جانب علی بن ابی طالب(ع) نمیرفت. براء بن عازب نقل کرده 6ماه همراه خالد در یمن بودیم و کسی اسلام نیاورد اما با اعزام علی بن ابیطالب(ع) تمام قبیله همدان در یک روز و با سخنان او اسلام آوردند.[51] ابو سعید خدرى هم نقل کرده: «همراه على(ع) در یمن بودیم (در گرفتن زکات) برای مردم مشقتى ایجاد نمىفرمود و با زکاتدهندگان راه مىآمد. کُرّهها را از مادرانشان جدا نمىساخت. هر میش و گوسپندى را که مىآوردند دستور مىداد قبول کنند و کسى را مأمور مىکرد که آنها را جمعآورى کند و به چرا ببرد و بعد هم میان فقراى آنها تقسیم شود».[52] اعزام علی بن ابیطالب(ع) تدبیر و تأییدی عملی بر سخنان پیامبر(ص) بود تا حقیقت آیین مسلمانی از جمله مسأله حساس و نوپدید زکات و صدقات را به قبایل دوردست و با سابقه تمدنی در یمن نشان دهد.
نتیجه گفتمان مسلط در فضای فرهنگی اعراب پیش از اسلام قبیلهگرایی بود. این گفتمان با ظهور اسلام از بین نرفت و در میان قبایل بادیهنشین بهجهت دوری از مدینه و شناخت کمترِ پیامبر(ص) قویتر و برجستهتر بود. اعراب تمایل شدیدی داشتند که تمام مسائل را از نگاه گفتمان فرهنگی مسلط یا همان قبیلهگرایی ببیند. به همین جهت در مقابل برخی از پدیدهها و دستورات مقاومت نشان میدادند. شرایط سخت زندگی در شبه جزیره مقاومت و کراهت اعراب را در برابر پدیدههایی که مرتبط با اموال آنها بود، شدیدتر ساخته بود. پدیده نوظهور زکات و صدقات در متن چنین موضوعی قرار داشت. در چنین فضایی این توهم در ذهن اعراب وجود داشت که پیامبر اسلام(ص) مانند فرمانده قبیله پیروز تحت عنوان زکات و صدقات از دیگر قبایل، اموالی دریافت کرده، به خود و خاندانش اختصاص میدهد. فرمان مدارا با زکاتپردازان و بیان حکمت دریافت صدقات و اختصاص آن به نیازمندان همان قبیله، اقداماتی بود تا به اعراب مسلمان فرصت دهد چنین مسألهای را بپذیرند. روا نبودن صدقات بر بنیهاشم از همین دیدگاه قابل درک و پذیرش است و بهجهت ناپاکی اموال صدقات و یا تفاوت سرشت بنی هاشم یا امتیازات نَسبی نبودهاست. ممنوعیت صدقات بر بنی هاشم، تدبیر شایسته پیامبر اسلام برای زدودن هرگونه شائبه و ذهنیت منفعتطلبانه در فرهنگ قبیلهای اعراب بود. پیامبر(ص) از هیچ یک از هاشمیانی که در فتح مکه مسلمان شدند یا سابقهای در اسلام نداشتند، در هیچ مقامی استفاده نکرد. ممنوعیت صدقات هم صرفا در مصرف آن نبود بلکه پیامبر(ص) هرگونه ارتباط بنیهاشم با مسأله صدقات را ممنوع کرد. اعزام علی بن ابی طالب(ع) به یمن که پیامبر(ص) در او احتمال اشتباه نمیداد، یک استثنا و ضرورت بود. قاعدتا با وفات پیامبر(ص) ممنوعیت موقت صدقات بر بنیهاشم میبایست منتفی میشد و ادامه نمینیافت، همانطور که در دوران خلفا و حکومت امام علی(ع) هم چنین بود و مصرف و عاملیت بنیهاشم درباره صدقات ممنوع نبود. آنچه رسول خدا در این مورد از خود برجای گذاشت سیره و تدبیری شایسته برای حاکمان و رهبران بود که در برخورد با مسائل حساسیتزا در اذهان جامعه بهویژه شبهات مرتبط با اموال و امکانات مادی چگونه رفتار کنند. الگو نگرفتن از رفتار و سیره پیامبر(ص) دستکم در دو مقطع پس از ایشان مشکلات فراوانی را پدید آورد؛ یکی عدم انعطاف ابوبکر در دریافت زکات از قبایل، که درگیریهای زیادی را در جنگهای موسوم به رده در عهد او ایجاد کرد؛ دیگری مشارکت افراطگونه و بهرهبرداری نزدیکان خلیفه سوم در منافع حکومتی که نارضایی و شورش و قتل او را در پی داشت.
کتابشناسی ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، داراحیاءالکتب العربیة، 1962م. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1965م. ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا،بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، 1410ﻫ. ابن طولون، محمد، اعلام السائلین عن کتب سید المرسیلین، تحقیق و تعلیق محمود الارناووط، دمشق، موسسة الرسالة، 1403ﻫ. ابن کثیر الدمشقى، ابو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1986م. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت، دار صادر، 1414ﻫ. ابن هشام الحمیرى المعافرى، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفة، بى تا. ابو عبید، قاسم بن سلام الخزاعی، الاموال، تحقیق، محمد خلیل هراس، بیروت دار الفکر، 1408ﻫ. احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دار صادر، بی تا. بستانى، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، تهران، اسلامی، 1375ش. باصری، وحید، «الخطاب القبلی و دوره فی التغییر الدلالی لمفهوم اهل البیت(ع) و ذوی القربی و تأثیره فی البحث عن الهویه الهاشمیه»، دراسات فی العلوم الانسانیة، شماره 25، 1398ش. همو، «دیدگاه و مواجهه هاشمیان با مسأله رهبری از سال 11 تا 132ﻫ»، تهران، تربیت مدرس، 1393ش. بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417ﻫ. همو، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988م. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، البیان و التبیین، تحقیق علی أبو ملحم، بیروت دار و مکتبة الهلال، 2002م. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، دار الساقی، الطبعة الرابعة، 1422ﻫ. حسن زاده، ابراهیم، «نگاهی نو درباره خمس و حرمت صدقه بر پیامبر اکرم(ص) در قرآن»، سفیر، شماره 14، 1389ش. خیراللهی، محمدعلی، «بررسی فقهی و تاریخی حرمت صدقه بر سادات»، فقه و تاریخ تمدن، شماره 18، 1387ش. راغب اصفهانی، حسین بن احمد، مفردات ألفاظ القرآن، تهران، مرتضوی، 1374ﻫ. زبیدى، محمد بن محمد، تاج العروس، محقق علی شیری، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 1414ﻫ. زبیری، عبدالله بن مصعب، نسب قریش، تحقیق إ. لیفی بروفنیسال، قاهرة، دارالمعارف، 1989م. صالحى شامى، محمد بن یوسف بن على، سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1414ﻫ. صدوق، محمد بن على بن حسین، الهدایة، تحقیق مؤسسه الامام الهادی(ع)، قم، ۱۴۱۸ﻫ. همو، عیون اخبار الرضا(ع)، تهران نشر جهان، 1378ش. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387ﻫ. همو، تاریخ الطبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375ش. همو، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1412ﻫ. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، تحقیق السید علی الخراسانی، قم، مطبعة مؤسسة النشر الإسلامى، 1414ﻫ. عابدینی، احمد، «امام خمینی، ساده زیستی و مسأله شأن»، فقه، شماره 21و22، 1378ش. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ دوم، قم، نشر هجرت، بی تا. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371ش. کدیور، محسن، «عدم تفاوت سادات و غیرسادات در زکات در زمان ما»، در: https://kadivar.com کلینی،الکافى، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1363ش. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تحقیق السید إبراهیم المیانجی و محمد الباقر البهبودی، بیروت دار إحیاء التراث العربی، 1403ﻫ. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت دارالفکر، بی تا. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ سوم، 1416ﻫ. مفید، محمد بن نعمان، المغنعة، قم مؤسسة النشر الإسلامی، 1410ﻫ. مقریزى، تقى الدین احمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسى، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1999م. نهج البلاغة، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، تهران علمی فرهنگی، 1378ش. واقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1989م. یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا. [1]. تاریخ دریافت: 19/1/1399؛ تاریخ پذیرش: 14/6/1399 [2]. رایانامه: vahid.ba55@yahoo.com [3]. نک. کدیور، 6-2. [4]. فراهیدی، 5/394؛ ابنمنظور، 14/358. [5]. راغب اصفهانی، 2/145. [6]. جواد علی، 6/186. [8]. معرفت، 1/133. [9]. ابن سعد، 1/191. [10]. قرشی، 4/116. 14. نویسنده این مقاله در پژوهشی دیگر تفاوت واژهها و اصطلاحات مرتبط با خاندان پیامبر(ص) مانند اهلبیت، ذویالقربی، آلمحمد را در گفتمان عقیده و گفتمان قبیله بررسی کرده و نشان داده است در سیره رسول (ص) هرجا این اصطلاحات با فضیلت و کرامتی خاص مانند آیه تطهیر همراه باشد، در بین خاندان پیامبر(ص) علاوه بر ایشان در چهار تن دیگر، فاطمه(س)، علی(ع) و حسنین(ع) منحصر است و به دیگر هاشمیان تسری نمییابد؛ از طرفی تمایل هاشمیان بهویژه خاندان عباس بن عبدالمطلب و همراهی خلیفه اول و دوم به دلایلی خاص، سبب شد که بهتدریج بخش اعظمی از این فضایل به تمام بنیهاشم تسری پیدا کند (نک. باصری، «الخطاب القبلی و دوره فی التغییر الدلالی لمفهوم اهل البیت(ع) و ذوی القربی و تأثیره فی البحث عن الهویة الهاشمیة»، 37-55). [15]. زبیری، 14؛ سمعانی، 3/ 379. [16]. مهمترین نمونه از ایندست، جریان محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب بود. امام علی(ع) در نامهای به معاویه به این موضوع اشاره کردهاست (نک. نهج البلاغة، 276). 17. گفتمان قبیله بهمعنای فضا و چهارچوب فکری است که افراد یک قبیله بر اساس آن میاندیشیدند و رفتار میکردند. گفتمان قبیله در میان اعراب متأثر از مؤلفههایی بود که تعصب و تفاخر نسبت به خاندان و منافع آن، از مهمترینشان بود. [18]. حسن زاده، 196. [19]. خیراللهی، 120. [20]. کدیور، 19. [21]. ای فرزندان عبدالمطلب صدقه چرک دست مردم است پس آن را مصرف نکنید و عاملیت آن را بر عهده نگیرید (واقدی، 2/696). [22]. ابنسعد، 4/43؛ قاسم بن سلام، 414؛ شامی، 10/409. [23]. ابنسعد، 1/298. [24]. ای فرزندان عبدالمطلب خداوند نخواسته است که شما چرک دست مردم یا آب چرک دست مردم را مصرف کنید بلکه برای شما نزد من عطاء و کرامت است (بلاذری، 4/25). [25]. در منابع سنی نک. مسلم، 3/119؛ احمد بن حنبل، 4/166؛ در شیعی نک. کلینی، 4/58؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، 2/216؛ مفید، 277؛ طوسی، 4/232. [26]. نک. بلاذری، 4/25؛ صدوق، الهدایه، 176. [28]. نهج البلاغة، 376. [29]. یعقوبی، 2/110. [30]. باصری، «دیدگاه و مواجهه هاشمیان با مسئله رهبری از سال 11 تا 132ﻫ»، 91 به بعد. [31]. بستانی، 984. [32]. زبیدی، 4/324. [34]. مهمترین سند تاریخی در این باره گزارش واقدی از چگونگی تقسیم خمس خیبر توسط پیامبر(ص) است (واقدی، 692/2؛ برای اطلاعات بیشتر نک. باصری، «دیدگاه و مواجهه هاشمیان با مسئله رهبری از سال 11 تا 132ﻫ»، 87؛ حسن زاده، 183). [35]. عبدالله بن عباس در بصره و عبیدالله بن عباس در یمن و قثم بن عباس در مکه و طایف و معبد بن العباس در مدینه کارگزاران امام علی بودند (نک. ابن اثیر، 3/398). [36]. نهج البلاغه، 259. [37]. ابنابیالحدید، 2/200؛ مجلسی، 4/495. [38]. واقدی، 3/973؛ مقریزی، 2/37؛ شامی، 6/212. [39]. ابن هشام، 2/318. [40]. واقدی، 3/980؛ بلاذری و مقریزی این جریان را بهاختصار نقل کردهاند (نک. بلاذری، 343؛ مقریزی، 2/42؛ طبری، تفسیر، 26/76). [41]. ترجمه متن از ابوالقاسم پاینده است (نک. پاینده، 4/1250). اصل متن عربی نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم، من محمد رسول الله النبیّ إلى الحارث بن عبد کلال، و إلى نعیم بن عبد کلال، و إلى النّعمان، قیل ذی رعین و معافر و همدان، أما بعد ذلکم، فإنّی أحمد إلیکم الله الّذی لا إله إلا هو، أما بعد، فإنه قد وقع بنا رسولکم منقلبنا من أرض الروم، فلقینا بالمدینة، فبلّغ ما أرسلتم به، و خبّرا ما قبلکم، و أنبأنا بإسلامکم و قتلکم المشرکین، و أن الله قد هداکم بهداه، إن أصلحتم و أطعتم الله و رسوله، و أقمتم الصلاة، و آتیتم الزکاة، و أعطیتم من المغانم خمس الله، و سهم الرسول و صفیه، و ما کتب على المؤمنین من الصّدقة من العقار، عشر ما سقت العین و سقت السماء، و على ما سقى الغرب نصف العشر، و أن فی الإبل الأربعین ابنة لبون، و فی ثلاثین من الإبل ابن لبون ذکر، و فی کلّ خمس من الإبل شاة، و فی کل عشر من الإبل شاتان، و فی کلّ أربعین من البقر بقرة، و فی کلّ ثلاثین من البقر تبیع، جذع أو جذعة، و فی کل أربعین من الغنم سائمة وحدها، شاة، و أنها فریضة الله التی فرض على المؤمنین فی الصدقة، فمن زاد خیرا فهو خیر له، و من أدّى ذلک و أشهد على إسلامه، و ظاهرالمؤمنین على المشرکین، فإنه من المؤمنین، له ما لهم، و علیه ما علیهم، و له ذمّة الله و ذمّة رسوله، و إنه من أسلم من یهودىّ أو نصرانىّ، فإنه من المؤمنین، له ما لهم، و علیه ما علیهم، و من کان على یهودیته أو نصرانیّ ته فإنه لا یرد عنها، و علیه الجزیة، على کلّ حال ذکر أو أنثى، حرّ أو عبد، دینار واف، من قیمة المعافری أو عوضه ثیابا، فمن أدّى ذلک إلى رسول الله صلى الله علیه و سلم فان له ذمّة الله و ذمّة رسوله، و من منعه فإنه عدوّ للَّه و لرسوله. أما بعد، فان رسول الله محمدا النبیّأرسل إلى زرعة ذی یزن أن إذا أتاکم رسلی فأوصیکم بهم خیرا: معاذ بن جبل، و عبد الله بن زید، و مالک بن عبادة، و عقبة بن نمر، و مالک بن مرّة، و أصحابهم و أن أجمعوا ما عندکم من الصدقة و الجزیة من مخالیفکم، و أبلغوها رسلی، و أن أمیرهم معاذ بن جبل، فلا ینقلبنّ إلّا راضیا، أما بعد. فان محمدا یشهد أن لا إله إلا الله و أنه عبده و رسوله، ثم إن مالک بن مرّة الرّهاوى قد حدّثنى أنک أسلمت من أوّل حمیر، و قتلت المشرکین، فأبشر بخیر و آمرک بحمیر خیرا، و لا تخونوا و لا تخاذلوا، فانّ رسول الله هو ولىّ غنیّکم و فقیرکم، و أن الصدقة لا تحلّ لمحمد و لا لأهل بیته، إنما هی زکاة یزکّى بها على فقراء المسلمین و ابن السبیل، و أن مالکا قد بلّغ الخبر، و حفظ الغیب، و آمرکم به خیرا، و إنّی قد أرسلت إلیکم من صالحی أهلی و أولى دینهم و أولى علمهم، و آمرک بهم خیرا، فإنهم منظور إلیهم، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته». [42]. بلاذری، 11/380؛ جاحظ، 1/302. [43]. ابن هشام، 2/560. [44]. مهمترین سند تاریخی در اینباره گزارش واقدی از چگونگی تقسیم خمس خیبر توسط پیامبر(ص) است، (واقدی، 2/692. برای اطلاعات بیشتر نک. باصری، 87؛ حسن زاده، 183). [45]. در نامه مفصل دیگری پیامبر(ص) ضمن توصیه های اخلاقی و آموزش نماز و اشاره کوتاهی به پرداخت خمس، به توضیح جزییات و شیوه پرداخت زکات و جزیه میپردازد، (نک. طبری، 3/138؛ ابن طولون، 135). [46]. یعقوبی، 2/81. [47]. ابن هشام، 2/600. [48]. همو، 2/640. [49]. طبری، 3/128؛ قس. ابناثیر، 2/300. [50]. واقدی، 3/1079. [51]. طبری، 3/132. [52]. واقدی، 3/1084. | ||
مراجع | ||
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، داراحیاءالکتب العربیة، 1962م. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1965م. ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا،بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، 1410ﻫ. ابن طولون، محمد، اعلام السائلین عن کتب سید المرسیلین، تحقیق و تعلیق محمود الارناووط، دمشق، موسسة الرسالة، 1403ﻫ. ابن کثیر الدمشقى، ابو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1986م. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت، دار صادر، 1414ﻫ. ابن هشام الحمیرى المعافرى، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفة، بى تا. ابو عبید، قاسم بن سلام الخزاعی، الاموال، تحقیق، محمد خلیل هراس، بیروت دار الفکر، 1408ﻫ. احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دار صادر، بی تا. بستانى، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، تهران، اسلامی، 1375ش. باصری، وحید، «الخطاب القبلی و دوره فی التغییر الدلالی لمفهوم اهل البیت(ع) و ذوی القربی و تأثیره فی البحث عن الهویه الهاشمیه»، دراسات فی العلوم الانسانیة، شماره 25، 1398ش. همو، «دیدگاه و مواجهه هاشمیان با مسأله رهبری از سال 11 تا 132ﻫ»، تهران، تربیت مدرس، 1393ش. بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417ﻫ. همو، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988م. جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر، البیان و التبیین، تحقیق علی أبو ملحم، بیروت دار و مکتبة الهلال، 2002م. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، دار الساقی، الطبعة الرابعة، 1422ﻫ. حسن زاده، ابراهیم، «نگاهی نو درباره خمس و حرمت صدقه بر پیامبر اکرم(ص) در قرآن»، سفیر، شماره 14، 1389ش. خیراللهی، محمدعلی، «بررسی فقهی و تاریخی حرمت صدقه بر سادات»، فقه و تاریخ تمدن، شماره 18، 1387ش. راغب اصفهانی، حسین بن احمد، مفردات ألفاظ القرآن، تهران، مرتضوی، 1374ﻫ. زبیدى، محمد بن محمد، تاج العروس، محقق علی شیری، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 1414ﻫ. زبیری، عبدالله بن مصعب، نسب قریش، تحقیق إ. لیفی بروفنیسال، قاهرة، دارالمعارف، 1989م. صالحى شامى، محمد بن یوسف بن على، سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1414ﻫ. صدوق، محمد بن على بن حسین، الهدایة، تحقیق مؤسسه الامام الهادی(ع)، قم، ۱۴۱۸ﻫ. همو، عیون اخبار الرضا(ع)، تهران نشر جهان، 1378ش. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387ﻫ. همو، تاریخ الطبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375ش. همو، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1412ﻫ. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، تحقیق السید علی الخراسانی، قم، مطبعة مؤسسة النشر الإسلامى، 1414ﻫ. عابدینی، احمد، «امام خمینی، ساده زیستی و مسأله شأن»، فقه، شماره 21و22، 1378ش. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ دوم، قم، نشر هجرت، بی تا. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371ش. کدیور، محسن، «عدم تفاوت سادات و غیرسادات در زکات در زمان ما»، در: https://kadivar.com کلینی،الکافى، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1363ش. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تحقیق السید إبراهیم المیانجی و محمد الباقر البهبودی، بیروت دار إحیاء التراث العربی، 1403ﻫ. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت دارالفکر، بی تا. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه نشر اسلامی، چاپ سوم، 1416ﻫ. مفید، محمد بن نعمان، المغنعة، قم مؤسسة النشر الإسلامی، 1410ﻫ. مقریزى، تقى الدین احمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسى، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1999م. نهج البلاغة، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، تهران علمی فرهنگی، 1378ش. واقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1989م. یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,396 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 275 |