تعداد نشریات | 50 |
تعداد شمارهها | 2,232 |
تعداد مقالات | 20,475 |
تعداد مشاهده مقاله | 25,227,707 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 22,859,523 |
امامت شیعی و مشروعیت تبارشناختی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تاریخ و تمدن اسلامی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 31، شهریور 1399، صفحه 53-78 اصل مقاله (619.4 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/jhcin.2020.16293 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد احمدی منش | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هیات علمی گروه مطالعات تاریخی پژوهشکدۀ تحقیق و توسعۀ علوم انسانی(سمت) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مشروعیت تبارشناختی، یعنی خویشاوندی با رسول خدا حضرت محمد(ص)، یکی از پایههای نظریه امامت شیعی در کنار نص و فضیلتهای شخصی است و ازآنجاکه اهمیت مفهوم خویشاوندی برای عموم مسلمانان قابل درک و پذیرش بود، جایگاه مهمی در بحثها و مجادلههای سیاسی و فرقهای پیرامون امامت پیدا کرد. مسأله مقاله حاضر بهطور کلی عبارت از این است که از چشمانداز فرهنگ خویشاوندی و نظام حقوقی پیشااسلامیِ عربها، جانشینی علی(ع) پس از پیامبر چگونه سنجیده میشد و دیدگاه علویان و شیعیان درباره انتقال رهبری امت از پیامبر به علی(ع) و سپس فرزندان او و فاطمه(س) با چه دشوارههایی روبهرو بود؟ به سخن دیگر آیا مطابق معیارهای عرف پیشااسلامی، علی(ع) و فرزندان او از دختر پیامبر میراثبران طبیعی جایگاه پیامبر به شمار میآمدند یا نه؟ بررسی این مسأله پیش از هر چیز در گرو شناخت روابط و اصطلاحهای خویشاوندی در فرهنگ اعراب و همچنین شناسایی موقعیت علی(ع)، فاطمه(س) و سپس حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) در شبکه مناسبات تبارشناختی و سرانجام واکاوی دشوارههای مربوط به آن است، کاری که همراه با توضیح دو گزارش تاریخی مربوط به سده دوم هجری انجام خواهیم داد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آل محمد؛ امامت؛ اهل بیت؛ تشیع؛ جانشینی پیامبر؛ خویشاوندی؛ ذریه؛ عترت؛ عَصَبه؛ مشروعیت تبارشناختی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1)2) امامت شیعی و مشروعیت تبارشناختی[1]محمد احمدیمنش[2] عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیق و توسعه علوم انسانی (سمت)، تهران، ایران a)b) چکیدهمشروعیت تبارشناختی، یعنی خویشاوندی با رسول خدا حضرت محمد(ص)، یکی از پایههای نظریه امامت شیعی در کنار نص و فضیلتهای شخصی است و ازآنجاکه اهمیت مفهوم خویشاوندی برای عموم مسلمانان قابل درک و پذیرش بود، جایگاه مهمی در بحثها و مجادلههای سیاسی و فرقهای پیرامون امامت پیدا کرد. مسأله مقاله حاضر بهطور کلی عبارت از این است که از چشمانداز فرهنگ خویشاوندی و نظام حقوقی پیشااسلامیِ عربها، جانشینی علی(ع) پس از پیامبر چگونه سنجیده میشد و دیدگاه علویان و شیعیان درباره انتقال رهبری امت از پیامبر به علی(ع) و سپس فرزندان او و فاطمه(س) با چه دشوارههایی روبهرو بود؟ به سخن دیگر آیا مطابق معیارهای عرف پیشااسلامی، علی(ع) و فرزندان او از دختر پیامبر میراثبران طبیعی جایگاه پیامبر به شمار میآمدند یا نه؟ بررسی این مسأله پیش از هر چیز در گرو شناخت روابط و اصطلاحهای خویشاوندی در فرهنگ اعراب و همچنین شناسایی موقعیت علی(ع)، فاطمه(س) و سپس حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) در شبکه مناسبات تبارشناختی و سرانجام واکاوی دشوارههای مربوط به آن است، کاری که همراه با توضیح دو گزارش تاریخی مربوط به سده دوم هجری انجام خواهیم داد.
کلیدواژهها: آل محمد، امامت، اهل بیت، تشیع، جانشینی پیامبر، خویشاوندی، ذریه، عترت، عَصَبه، مشروعیت تبارشناختی.
c) مقدمهدر ساختار قبیلهای عرب، همچون بسیاری از جوامع تاریخی، نسبتهای خویشاوندی و تبارشناختی اهمیت فراوانی ازجمله برای مشروعیتبخشی به انواع سروری و سیادت داشتهاست. جامعه عرب پیش از اسلام جامعهای پدرتبار[3] بود که در آن تبار از راه پدر و خویشاوندان پدری انتقال پیدا میکرد. در تحولات تاریخ اسلام، مسأله تبار با جانشینی پیامبر و با امامت و خلافت گره خورد و موضوع پارهای کشاکشهای سیاسی و فرقهای گردید. این امر بهویژه ازآنرو دارای اهمیت است که در یکی از مهمترین مذاهب اسلامی یعنی تشیع، جنبههای تبارشناختی و خویشاوندی امامان با پیامبر از مهمترین پایههای امامت را تشکیل میدهد. در باورهای شیعی، پس از درگذشت پیامبر، عموزاده و دامادش علی بن ابی طالب که یکی از نخستین گروندگان به پیامبر بود، شایستهترین فرد برای جانشینی اوست. در فرایند تکوین امامشناسی شیعیان، این باور بر سه پایه اصلی استوار گردید: سابقه درخشان و نقش بیبدیل علی(ع) در روزگار آغازین اسلام، خویشاوندی نزدیک او با پیامبر (عموزاده و همسر تنها دختر پیامبر که هنگام وفات رسول خدا در قید حیات بود) ونص آشکار (بنا بر عقیده امامیه و اسماعیلیه) یا تلویحی (بنا بر عقیده بیشتر زیدیه) پیامبر درباره جانشینی و وصایت علی(ع). پس از علی(ع) نیز دو پسر او از فاطمه(س) یعنی حسن(ع) و حسین(ع) بهترتیب امامان برحق بودهاند. بااینحال برای تبیین چگونگی انتقال امامت به علی(ع) و پس از او به حسنین و سپس به فرزندان ایشان دشواره[4]ها و شیوههای گوناگونی پدید آمد. هر یک از این سه مرحله اصلی در انتقال امامت موضوع احتجاجهای درونی و بیرونی شیعیان و غیرشیعیان بهویژه با معتزله قرار گرفت. در این مقاله به بررسی جنبههای مهم تبارشناختی دشواره امامت در بافت فرهنگی و اجتماعی عربی و پارهای از مباحثی که پیرامون آن پدید آمد خواهیم پرداخت. d) امامت و جنبههای تبارشناختیدر محیط قبیلهای پیش از اسلام، سروری اجتماعی و سیاسی از جمله سیادت بر قبیله از دو دسته معیارها، یکی معیارهای عام سیادت (از جمله کهنسالبودن و برخورداری از شایستگیهای اخلاقی و اجتماعی ممتاز مانند توانایی رهبری و صفاتی چون بخشندگی و مهماننوازی) و دیگری قواعد متعلق به ارث و وصیت پیروی میکرد. نمیتوان دانست کدام یک از این دو معیار بر دیگری برتری داشتهاست؛ ولی مطلوبترین حالت آن بود که هر دو ویژگی در فردی جمع شده باشد. در این میان سازوکار مبتنی بر قواعد ارث تا اندازهای بر مفهوم «وصایت» تکیه داشت. وصیِ فرد متوفی به دو شیوه تعیین میشد: در حالت نخست فرد پیش از مرگ، کسی از نزدیکان خود را بهعنوان وصی خویش بر میگزید؛ در حالت دوم و در صورتی که وصی از پیش معین نشده بود، بنا بر قواعد خویشاوندی، نزدیکترین مرد از عَصَبَه فرد وصی او شناخته میشد. وصی بهطور نظری در مردهریگ مادی و معنوی و حتی افراد زیر تکفل فرد درگذشته دارای اختیار کامل بود و به سخن دیگر حق سرپرستی و تصمیمگیری درباره همه آنچه را فرد متوفی از خود بر جای نهاده بود، داشت؛[5] اگرچه در شرایط واقعی، برخی عوامل محدودکننده دامنه آن را محدود میکردند. در تحولات آغازین اسلام مشکل جانشینی از آنجا آغاز گردید که حضرت محمد(ص) فرزند پسر نداشت تا دشواره جانشینی در حیات او راه حلی بیابد. ازهمینرو پس از درگذشت پیامبر، دشواریهایی در جانشینیاش پدید آمد که با گذشت زمان ابعاد و پیامدهای گوناگونی پیدا کرد. اگرچه جانشینی پیامبر به خویشاوندان او واگذار نشد، اما در دورههای پسین، خاندان پیامبر یعنی بنیهاشم بهویژه علویان خود را سزاوار امامت مسلمانان _که اینک هر دو معنای سیاسی و معنوی را شامل میشد_ میدانستند. از جنبه نظری در میان خویشاوندان نزدیک پیامبر بیش از یک نفر و بهطور مشخص عباس بن عبدالمطلب، حضرت فاطمه(س) و علی بن ابی طالب(ع) بهطور بالقوه نامزد تصاحب میراث پیامبر شمرده میشدند. نخستین پرسش این است که توضیح جانشینی علی(ع) پس از پیامبر توسط شیعیان از جنبههای تبارشناختی با چه دشواریهایی روبهرو بود و چگونه تبیین میگردید؟ دامنه این پرسش به فرزندان علی(ع) از فاطمه(س) هم کشیده میشود و اینکه آیا ایشان نیز با معیارهای تبارشناختی سهمی در میراث پیامبر داشتند یا نه؟ سرانجام اینکه آموزههای شیعی چگونه به توضیح جنبههای تبارشناختی مشروعیت امامان خود از طریق دو نواده پیامبر از نسل فاطمه(س) میپرداختند؟ این پرسشها کمابیش از دهههای پایانی سده نخست هجری در محافل شیعی بهویژه در عراق پدید آمدند. اما مخصوصا از چند دهه بعد، یعنی هنگامی که نظریههای امامت نزد شیعیان صورتبندی میشد، این پرسشها اهمیت بیشتری پیدا کرد و دستمایهای برای اختلاف نظر میان امامیه، زیدیه و همچنین هواداران عباسیان که اینک بر تخت خلافت نشسته بودند، گردید. از زمان خلافت منصور (136 - 159) یکی از ادعاهای عباسیان این بود که نیای آنها عباس بن عبدالمطلب وارث و وصی راستین پیامبر بودهاست.[6] نمونههایی از مجادله عباسیان و علویان برسر وصیبودن عباس بن عبدالمطلب بر جای ماندهاست. اما تاآنجاکه به کشاکش میان زیدیه و امامیه مربوط است، دشواره اصلی نه اولویت علی(ع) بر عباس، بلکه مبنای امامت علی(ع) و تداوم یافتن آن در فرزندان او از فاطمه(س) بود. از سده سوم به بعد بخش بزرگی از این نزاع پیرامون حدیث معروف ثقلین درگرفت که هر دو گروه اعتبار آن را پذیرفته بودند. دشواره اصلی در اینجا معنای دو مفهوم اهل بیت و عترت بود که زیدیه و امامیه تلاش میکردند آنها بهویژه اصطلاح عترت را چنان تعریف کنند که با نظریه امامت خودشان هماهنگ باشد. e)f) مصطلحات حاوی مفهوم خویشاوندیهمانطور که پیش از این اشاره شد، برای درک بهتر ماهیت دشوارهها و سرشت جدالهایی که در این زمینه شکل گرفت، باید ماهیت روابط خویشاوندی در جامعه عرب پیشااسلامی را که کمابیش در دوران اسلامی هم امتداد یافت واکاوی کنیم. این روابط در قالب اصطلاحهای حاوی مفهوم خویشاوندی بازتاب یافتهاست؛ ازاینرو شناخت این اصطلاحها و معنای آنها در بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه عرب ضروری است. i) اهل و اهل بیت: تازیان پیش از اسلام واژه «بیت» را که برگرفته از ریشه مشترک سامی بوده افزون بر خانههای شخصی، برای پرستشگاههای خدایان که بهنوعی اقامتگاه آنان انگاشته میشد بهکار میبردند.[7] پیش از اسلام در مکه ساختمان کعبه بیت الله و بهاختصار بیت خوانده میشد و مکیان بهویژه قریش «اهل البیت» نامیده میشدند.[8] این عنوان بر دیگر کسانی که کعبه را عبادت میکردند نیز اطلاق میشدهاست. رودی پارت[9] و موشه شارون[10] گرایش بدان دارند که کاربرد اهل البیت در آیه معروف به تطهیر[11] را نیز در همین چارچوب تفسیر کنند.[12] بااینحال دو کاربرد دیگر این اصطلاح در قرآن با چنین خوانشی هماهنگ نیست. در آیه 73 سوره هود، مراد از «اهل البیت» خاندان ابراهیم(ع) است. در آیه 12 سوره قصص، از زبان خواهر موسی(ع) به فرعون و همسرش گفته شده که آیا میخواهید شما را به «اهل بیت»ی رهنمون شوم تا نوزادِ از آب گرفتهشده یعنی موسی(ع) را شیر دهند؟ در اینجا مراد از اهل بیت، خانواده به معنای معمول آن است.واژه اهل هم به معنای خانواده فرد و نزدیکترین خویشاوندان اوست و هم ساکنان یک شهر یا سرزمین را در بر میگیرد. بهطور خاص أهل الرّجل به معنای همسر یا همسران مرد است.[13] مادلونگ اهل بیت پیامبر را در وهله نخست خویشاوندان نسبی او یعنی بنیهاشم و در وهله دوم همسران پیامبر دانستهاست.[14] به نظر نگارنده این تعریف مادلونگ از تأثیر معنای پسینی این اصطلاح برکنار نماندهاست و ازهمینرو با معنای عمومی اصطلاح اهل بیت نزد عربان همروزگار پیامبر همخوانی ندارد. نکته مهم و کلیدی این است که معنای نخستین اهل بیت بهعنوان اصطلاحی خویشاوندی بیش از هر چیز بر پایه مفهوم سرپرستی حقوقی و حتی اقتصادی بنا شده بود و به کسانی گفته میشد که زیر سرپرستی یک فرد مذکر قرار داشتند. این مضمون در حدیثی منسوب به پیامبر بهچشم میخورد: «کُلّکم راع و مسؤولُ عن رَعیَّتِه؛ فالأمیرُ الذی علی الناسِ فهو راعٍ علیهم و هو مسؤولٌ عنهم، و الرَّجُلُ راعٍ علی أهل بیتِه و هو مسؤولٌ عنهم ...».[15] به همین ترتیب، بردگان و آزادشدگان نیز در شمار اهل بیت او بودند و ازهمینرو نقل شده که برخی از موالی پیامبر مانند مهران[16] و ثوبان[17] در شمار اهل بیت او قلمداد میشدند.[18] پیامبر در نامهای به ابوضُمیره آزادشده خود که خاندان او از بزرگان عرب بودند، به وی اختیار داد تا یا به وطنش بازگردد یا نزد رسول خدا بماند و در شمار اهل بیتش جای گیرد.[19] اهل بیت همچنین بهطور ویژه و در معنایی احترامآمیز برای خانواده شیوخ و سران قبایل و همچنین خلیفگان، امیران و شاهان عرب و غیرعرب بهکار میرفتهاست.[20] با این حساب و با درنظر داشتن پیوند اصطلاح اهل بیت با مفهوم سرپرستی، اهل بیت یک مرد عرب در معنای اولیه، همسران او و فرزندانی را که ازدواج نکرده بودند و زیر سرپرستی او بودند دربر میگرفت. با توجه به نظام چندهمسری و متنوع و پرشماربودن فرزندان در این نظام، میتوان حدس زد که در شرایط کلی، فرزندان همسر و حتی فرزندان ازدواجکرده و نوادگان درون تعریف اهل بیت قرار نمیگرفتند. به همین ترتیب میتوان حدس زد که این امتیاز شامل همه آزادشدگان که ممکن بود پرشمار هم باشند، نمیشد. در همین حال در شرایط اختصاصی و در معنای ثانوی ممکن بود برخی از خویشاوندان نزدیک به این تعریف افزوده شوند. معنای اهل البیت در آیه 33 سوره احزاب یکی از مباحث مورد اختلاف مفسران و علما بودهاست. برخی آن را بر همسران پیامبر[21] و برخی بهویژه مفسران شیعه با استناد به حدیث نقلشده از اُمسَلمه، بر پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) تطبیق دادهاند.[22] باید یادآوری کرد که در نظام حقوقی عربان مفهوم اهل بیت در زمینه وصیت و تقسیم ارث از امتیاز ویژهای برخوردار نبوده و چنان که خواهیم گفت در این موارد آنچه اهمیت داشت، مفهوم عَصَبَه بود. اهل بیت بیشتر مفهومی متناسب با نسب، منزلت و جایگاه اجتماعی فرد به شمار میآمد. بهرهمندی از ارث و مفهوم وصیت چنان که خواهیم گفت پیش از هر چیز با مفهوم عصبه پیوند داشت. آل: برپایه لغتنامههای کهن عربی، آل صورت مصغّر اهل یا اَهیل است.[23] این واژه بارها در قرآن در معنای پیروان[24] و همچنین به معنای خاندان مانند آل ابراهیم، آل هارون و آل موسی بهکار رفتهاست. اما آل بهعنوان اصطلاح خویشاوندی به معنای گروهی است که تا سه یا چهار نسل دارای نیای مشترک باشند. این مفهوم در برخی منابع لغتشناسی هم بازتاب یافته و بدین ترتیب میتوان چنین نتیجه گرفت که آلِ یک فرد در بر گیرنده اعقاب مذکر یا مؤنث او تا چند نسل و به طور معمول سه یا چهار نسلاند. بنابراین میتوان آن را معادل «دودمان» یا «طایفه»[25]دانست؛ یعنی گروهی در درون یک کلان[26] یا قبیله و متشکل از افرادی که بر اساس قاعده خویشاوندی تکخطی دارای نیای مشترکیاند.[27] با توجه به آنچه گفته شد، برای نمونه بنیهاشم یا آل هاشم یک آل در درون قبیله قریش به شمار میآیند که هاشم بن عبدمناف نیای مشترک آنها بود. دو عبارت آل احمد و آل النبی در چکامه شاعر معروف کمیت بن زید اسدی (60-126ﻫ) بهچشم میخورد و در آنجا بنیهاشم آل پیامبر قلمداد شدهاند.[28] ازاینرو میتوان پیشینه کاربرد آن در ادبیات شیعی را تا اواخر سده نخست هجری رهگیری نمود. ii) عَصَبَة: در نظام پدرتباری، افراد به گروه خویشاوندی پدر خود تعلق دارند و خویشاوندی در درجه نخست از طریق مردان انتقال پیدا میکند. مفهوم عصبه نزد عربان نمایانگر همین ساخت اجتماعی پدرتبار است. عَصَبه دربرگیرنده خویشاوندان مذکری است که ازطریق نسبتی مردانه با یک فرد پیوند داشتند و شامل پدر، نیای پدری (پدرِ پدر)، برادرها و پسران آنها، عمو و پسران عمو میشدند که میتوانست همچنان در سلسلهمراتب طولی از طریق اعقاب مذکر ادامه پیدا کند.[29] شمار عصبه را بین ده تا چهل نفر نوشتهاند.[30] واژه عصبه در قرآن نیامده، اما عُصبَه که به مردان یا گروهی از مردان نیرومند اشاره دارد، در چند آیه آمدهاست.[31] بههرروی، مفهوم عَصَبَه با مفهوم همریشه آن یعنی «عَصَبیت» که بنیان ساختار قبیلهای و نظام حقوقی و خویشاوندی بر آن استوار بود، پیوندی تنگاتنگ دارد و مهمترین عنصر تبارشناختی نزد تازیان بهشمار میآمد. عَصَبَه بیش از هر چیز ازآنرو اهمیت دارد که مبنای حقوقی تقسیم ارث، مفهوم وصی و وصیت و حتی انتقال سروری بود. هرگاه کسی میمُرد، سرپرستی میراث او به نزدیکترین فرد از عَصَبه او واگذار میشد و هرگاه پیش از مرگ اقدام به تعیین وصی نکرده بود، نزدیکترین خویشاوند از میان عَصَبه وصی او میشد. چنین فردی نه تنها دارایی فرد متوفی را تصاحب میکرد، بلکه حق سرپرستی بر سرنوشت همسران و فرزندان نابالغ او را هم بهدست میآورد.[32] این برتری در مواردی موقعیتهای قبیلهای و سیاسی را هم شامل میشد. با وجود افرادی از عَصَبه، دیگر خویشاوندان یک فرد مانند دختران و دخترزادگان و همچنین خویشاوندان مادری او از ارث محروم بودند.[33]iii) عترت: واژه عترت در قرآن بهکار نرفتهاست. معنای اصطلاحی عترت بیش از واژههای دیگر ابهام دارد که بخش بزرگی از این ابهام به احتمال بسیار ناشی از تطور معنای آن در پی کشاکشهای مذهبی و حتی سیاسی دوره اسلامی است. ابهام در معنای عترت را در تعریفهای گوناگونی که لغتشناسان از آن بهدست دادهاند و زَبیدی بسیاری از آنها را گرد آورده، میتوان یافت. در این متون، عترت مرد چنین معرفی شدهاست: «نَسْلُ الرَّجُلِ و أَقْرِباؤُه من وَلَدٍ و غَیْرِه»[34] و «رَهْطُه و عَشِیرَتُه الأَدْنَوْنَ، أَی الأَقْرَبُونَ مِمَّنْ مَضَى و غَبَرَ»[35] و «وَلَدُ الرَّجُلِ خاصَّةً»[36] و «أُسْرَتُه، و فَصِیلَتُه، رَهْطُه الأَدْنَوْن»[37] و «أَخَصُّ أَقارِبِهِ»[38] و «وَلَدُه و ذُرِّیْتُه و عَقِبُه من صُلْبِه»[39] و «الأَقْرَبُونَ و الأَبْعَدُونَ منهم»[40] و «أَقْرِباؤُه من وَلَدِ عَمِّه دِنْیَا»[41] و «عترة الرّجل أقرباؤه من ولده و ولد ولده و بنی عمّه دنیاً».[42]در این تعریفها دو رویکرد را میتوان تشخیص داد. بنا بر تعریف نخست و کلانتر، عترت گروه بزرگتری از خویشاوندان حتی طایفه و قبیله فرد را نیز در بر میگیرد. برای تأیید این برداشت، این سخنِ نسبت دادهشده به ابوبکر بن ابی قحافه که در سقیفه گفته بود گواه آورده شدهاست: «نَحْنُ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّه صلى اللَّه علیه و سلّم التی خَرَجَ منها، و بَیْضَتُه التی تَفَقَّأَتْ عنه، و إِنّمَا جِیبَتِ العَرَبُ عَنَّا کما جِیبَتِ الرَّحَى عن قُطْبِها».[43] همچنین به نظر میرسد تلاشهایی برای گنجاندن عباس بن عبدالمطلب نیای خلفای عباسی در شمار عترت پیامبر نیز وجود داشته که این کوششها هم در تعریف این واژه تأثیر نهادهاست. بنا بر برخی اخبار و احادیث خاندان علی(ع)، جعفر و عقیل، فرزندان ابوطالب، و همچنین عباس بن عبدالمطلب نیز در شمار عترت پیامبر معرفی شدهاند.[44] این اخبار گرچه از تأثیر گروههای ذینفع در امان نمانده، نمایانگر برداشت کهنتری از مفهوم «خاندان پیامبر» است. در برداشت دوم، عترت فقط خویشاوندان نزدیک مانند فرزندان و نوادگان فرد از مرد و زن را شامل میشود. با این حال معنای عترت و «ذریه» یکسان نیست. عترت بر خلاف ذریه تنها اعقاب خونی مرد را شامل نمیشود، بلکه دیگر خویشاوندان نزدیک، مانند همسرِ دختر یا همسرِ پسر را هم در بر میگرفتهاست. رویهمرفته بهنظر میرسد اصطلاح عترت در میان اصطلاحهای خویشاوندی قدیمی عربان کمتر رواج داشتهاست. آنچه موجب اهمیت یافتن آن شد، حدیث ثقلین بود که مطابق آن پیامبر «کتاب الله» و خاندان خود («عترتی اهل بیتی») را بسان دو میراث گرانسنگ در میان مسلمانان بر جای گذاشتهاست. این حدیث را مصادر غیر شیعه نیز نقل کردهاند، با این تفاوت که در آنها خاندان پیامبر تنها با عبارت «أهل بیتی» و بدون اشاره به عبارت «عترتی» معرفی شدهاست.[45] در پی آن این پرسش پدید آمد که این حدیث کدام یک از خویشاوندان پیامبر را دربر میگیرد. گاه عترت پیامبر همان ذی القربی دانسته شده که بنابر آیه 41 سوره انفال[46] از خمس غنایم سهم دارند.[47] از نظر اهل سنت، ازجمله معتزله، اگرچه خویشاوندی با پیامبر در امامت و جانشینی او جایگاه مهمی نداشت، اما در برابر استدلالهای شیعیان گرایش بدان داشتند که آل یا عترت پیامبر را برابر با همه قریش یا دستکم بنیهاشم بدانند. چنین ایستاری برای عباسیان هم کمابیش پذیرفتنی بود. در آن سو، زیدیه و امامیه هر یک به شیوه خود دامنه معنایی واژه عترت را محدود کرده و مترادف با علی(ع)، فاطمه(س) و فرزندان آنها _یا گروهی از ایشان_ میدانستند.[48] iv) ذرّیه: روشنترین و کمابهامترین اصطلاح خویشاوندی ذرّیه است. ذرّیه یک فرد مردان و زنانیاند که بهطور مستقیم از نسل یک تن (مرد یا زن) باشند، یعنی فرزندان و فرزندزادگان و نسلهای پس از ایشان.[49] بدین ترتیب اصطلاح ذریه با مذکر یا مؤنثبودن هر یک از افراد هر دو طرف این اصطلاح هیچ بایستگی ندارد. در فرهنگ پیشااسلامی، مفهوم ذریه بهطور عام از جنبه ارث اهمیت چندانی نداشت و ازاینرو به خودی خود در انتقال رهبری و سیادت نقش مهمی بازی نمیکرد؛ چرا که دختران و دخترزادگان گرچه جزو ذریه به شمار میآمدند، اما ارث به آنان تعلق نمیگرفت. همچنین پدر، برادر و عمو که در ارث سهم داشتند، بیرون از قلمرو آن قرار داشتند. بااینحال در پیامبرشناسی قرآن از آنجا که الگوی چیره در انتقال نبوت میان پیامبران، از زنجیره پدرفرزندی پیروی میکند، این اصطلاح اهمیتی کلیدی دارد. اهمیت دیگر ذریه در قرآن از آنجا سرچشمه میگیرد که انتساب عیسی(ع) به زنجیره پیامبران و خاندان ابراهیم(ع) تنها از طریق مادر و به سخن دیگر بنا بر مفهوم ذریه امکانپذیر است. در قرآن، جز کاربردهای عمومی واژه ذریه، از ذریهی آدم(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، یعقوب(ع) و زکریا(ع) و همچنین ذریه پیامبران یاد شدهاست؛ همچنین گفته شده که نبوت در ذریه آدم(ع)، نوح(ع) و ابراهیم(ع) نهاده شدهاست.[50]v) أولوا الأرحام یا ذَوو الأرحام: چنانکه از ظاهر این اصطلاح میتوان دریافت، ذوو الأرحام شامل مردان و زنانی است که تنها از طریق زنان با یکدیگر خویشاوندی دارند؛ مانند خواهرِ مادر (خاله)، برادرِ مادر (دایی)، خالهزادگان، داییزادگان، عمهزادگان و مانند آنان. در جامعه عرب پیشااسلامی اینها از یکدیگر ارث نمیبردند و بهطور کلی خویشاوندی از طریق زنان موجب حقی در ارث نمیشد. بااینحال با توجه به سهمی که قرآن برای زنان و خویشاوندی از طریق زنان درنظر گرفته، صحابه دیدگاههای گوناگونی درباره سهم بردن ذوو الارحام داشتند.[51]با توجه به تعریفهایی که از اصطلاحهای خویشاوندی به دست دادیم، عضویت هر یک از خویشاوندان نزدیک فرد در قلمرو شمول هر یک از آن مصطلحات را میتوان به صورت جدول زیر نشان داد؛ بااینحال باید یادآوری کرد که در شرایط عینی و مناسبات واقعی همواره ممکن بود که موقعیت فرد در نظام خویشاوندی دچار تغییر شود. همچنین معنای اصطلاح عترت با توجه به اینکه به دلایل پیشگفته دچار تغییرهای فراوانی شده و ازاینروتعیین دقیق معنای نخستین آن در آغاز اسلام و پیش از آن بهسادگی امکانپذیر نیست، از جدول زیر حذف شدهاست.
جدول 1. عضویت خویشاوندان در قلمرو معنایی اصطلاحهای خویشاوندی (بنا بر فرهنگ عرب پیشااسلامی)
با توجه به جدول فوق، میتوان نسبتهای خویشاوندی علی(ع)، فاطمه(س) و دو فرزند پسرشان یعنی حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) را نیز به شرحی که در جدول زیر میآید ترسیم نمود. باید یادآوری کرد که این صورتبندی از نسبتهای خویشاوندی با دیدگاه شیعه منطبق نیستند و گذشته از آن، بر پایه اصطلاحهای خویشاوندی، آنگونه که در عرف هنجارین جامعه عرب پیشااسلامی شناخته میشد تعیین شده و ازاینرو عرف رایج بهشمار میآمدهاست نه قواعد سفت و سخت و تغییرناپذیر. به سخن دیگر همانگونه که گفته شد، در موارد خاص و بنابر مناسبات ویژه میان افراد این امکان وجود داشت که نسبتها دچار تغییر شوند؛ همانگونه که درواقع درباره خویشاوندان پیامبر چنین شرایطی پیش آمد و مفاهیم خویشاوندی مربوط به نزدیکان پیامبر مورد بازتعریف قرار گرفتند.
جدول 2. عضویت خویشاوندان پیامبر در دامنه معنایی اصطلاحهای خویشاوندی (بنابر فرهنگ خویشاوندی پیشااسلامی)
g) دشواره تبارشناختیدر سده نخست و اندکی پس از آن، اصل عام و مشترک گروههای شیعه به معنای کلان عبارت بود از باور به اولویت و نه بهضرورت حق انحصاری خاندان پیامبر برای در دست گرفتن رهبری امّت. در سده دوم تأکید بیشتری بر حق انحصاری یا نیمهانحصاری شاخهای خاص از خاندان پیامبر یعنی علویان و درواقع گروهی از آنان برای امامت و رهبری مسلمانان صورت گرفت و سرانجام به یکی از آموزههای اصلی گروههای شیعه تبدیل گردید. اما اصل خاصتری که بیشتر شیعیان بدان اعتقاد پیدا کردند این بود که پس از درگذشت پیامبر، علی بن ابی طالب(ع) شایستهترین فرد برای جانشینی ایشان بوده و این اعتقاد همانطور که گفتیم بر سه پایه اصلی استوار بود. در بررسی دشوارههای تبارشناختی، باید دو مرحله اصلی را تفکیک نمود. در نخستین مرحله که از درگذشت پیامبر تا اوایل سده دوم هجری را در بر میگیرد و بازه مورد توجه این مقاله است، مسائل تبارشناختی دارای پیامدهای عینی و عملی بود و به سخن دیگر آن مسائل در مناسبات سیاسی واقعی که آن هم زیر تأثیر ذهنیتهای عمومی مسلمانان قرار داشت، تأثیر مینهاد؛ اما در مرحله پسین، یعنی از نخستین دهههای سده دوم و بهویژه از آغاز عصر عباسی به بعد، این موضوع بیش از هر چیز در اثر رقابتهای سیاسی و مذهبی بهویژه در محافل عالمان و متکلمان اهمیت نظری پیدا کرد و با توجه به تغییرات فرهنگی و اجتماعی و همچنین پدید آمدن انگیزههای مذهبی تازه، معنای اصطلاحهای خویشاوندی دستخوش تغییر شد. بههرترتیب در طول این بازه از جنبههای تبارشناختی، در مورد جانشینی علی(ع) و همچنین امامت دیگر برگزیدگان علوی دشوارههایی پدید آمد و با در نظر داشتن تفکیک یاد شده میتوان آنها را به گونه زیر صورتبندی کرد: 1. علی(ع) داماد و عموزاده پیامبر بود و هنگام درگذشت پیامبر، عمویش عباس بن عبدالمطلب نزدیکترین عَصبه پیامبر بهشمار میآمد. چنانکه گفتیم در فرهنگ پیشااسلامی و پس از آن، شوهر دختر یعنی داماد حقی در میراث فرد متوفی نداشت. اگرچه پیامبر عموزادگان دیگری غیر از علی(ع) هم داشت، ولی از چشمانداز عرف اولیه اسلامی هیچکدام از نظر سابقه در اسلام و نیز ویژگیهای شخصیتی همسنگ با علی(ع) نبودند. بااینحال بهدلیل زندهبودن عباس بن عبدالمطلب، علی(ع) نزدیکترین فرد از عصبه پیامبر بهشمار نمیآمد و بنابر قواعد جاری وصی و وارث حضرت محمد(ص) قلمداد نمیشد. البته این برداشت جدا از معرفی علی(ع) توسط پیامبر به عنوان وصی خویش است. با تعریفی که از اصطلاح اهل بیت به دست دادهایم، علی(ع) بهعنوان داماد و عموزاده پیامبر در معنای رایج در شمار اهل بیت آن حضرت هم نبود. بااینهمه، پیامبر در ماجرای مربوط به حدیث کسا، به روشنی علی(ع) را در شمار اهل بیت خویش معرفی فرمود و بدین ترتیب دست به بازتعریف اهل بیت خویش بهگونهای متفاوت با باورهای رایج زد.[53] اما اینکه این اقدام تا چه اندازه و با چه روندی بر ذهنیت عمومی درباره خویشاوندان نزدیک پیامبر تأثیر نهاد نیازمند بررسی جداگانه است. 2. چنانکه گفتیم، در فرهنگ جاهلی دختران از ارث محروم بودند و به همین ترتیب میراث یک فرد به دختر و دخترزادگان تعلق نمییافت؛ اگرچه قرآن این رویه را تعدیل نمود و برای زنان نیز در ارث حقی قرار داد،[54] اما در اینجا هم هنجارها و نگرشهای قدیم تا مدتها همچنان نیرومند بودند. بر پایه این هنجارها فاطمه(س) دختر پیامبر بهرهای از میراث او نداشت و حتی دو پسرش حسنین نیز از آن بیبهره انگاشته میشدند. بدین ترتیب بنا بر عرف هنجارین عربی، امامت بهعنوان مردهریگ سیاسی یا دینی پیامبر از طریق فاطمه(س) به دو فرزند او که دخترزادگان پیامبر بودند انتقال نمییافت. با توجه به آنچه در بند پیشین گفتیم، حَسَنین به طریق اولی از طریق پدر خود علی بن ابیطالب(ع) نیز به امامت دست نمییافتند. بدین ترتیب امامت حسن(ع) و حسین(ع) از چشمانداز نظام خویشاوندی و تبارشناختی قبیلهای موضوعی بغرنج و چالشبرانگیز قلمداد میشد.[55] 3. امامت حسن(ع) و حسین(ع) از نظر تبارشناختی بنیادهایی دوگانه داشت. این دو امام از یک سو فرزندان فاطمه(س) و در نتیجه دخترزادگان پیامبر و ذریه او بودند و از سوی دیگر فرزندان علی بن ابیطالب(ع) بودند که عقیده به امامت او یکی از مهمترین باورهای تمایزبخش گروههای شیعه بودهاست. ازاینرو این پرسش قابل طرح است که نزد شیعیان مشروعیت تبارشناختی امامت این دو امام بیشتر بر خویشاوندی آنها با پیامبر استوار بود یا بر نسبتشان با علی بن ابیطالب(ع) با توجه به محبوبیت فراوان محمد بن حنفیه نزد بسیاری از هواداران علی(ع) در سده نخست و در دهههای آغازین سده دوم هجری[56] میتوان دریافت که تبار علی(ع) حتی مستقل از خویشاوندی نزدیک او با پیامبر دارای اهمیت چشمگیری بودهاست. میتوان حدس زد که از سده دوم به این سو گرایش غالب نزد شیعیان غیرکیسانی، یعنی زیدیه و امامیه این بود که مشروعیت امامت حسن(ع) و حسین(ع) را پیش از هر چیز بر پایه نسبت آنها با پیامبر تبیین نمایند. این در حالی است که از نظر تبارشناختی، این دو نواده پیامبر جایگاهی متفاوت از پدر خود داشتند، یعنی علی(ع) از عَصَبه درجه دوم پیامبر بود و دو فرزندش ذریه پیامبر به میانجی دختر او بودند و البته از عَصَبه حضرت محمد(ص) بهشمار نمیآمدند. اگرچه نوادگان خویشاوندانی نزدیکتر از عموزاده بهشمار میروند، اما در فرهنگ عربان، افراد عصبه (به ترتیب قرابت) بودند که میتوانستند میراث یک فرد را طلب نمایند. شیعیان و علویان گاه از سوی دیگران اینگونه به چالش کشیده میشدند که امامت از پیامبر به فاطمه(س) و دو پسر او که نزدیکترین خویشاوندان پیامبر بودند انتقال مییابد، نه به علی(ع).[57] گاه نیز در برابر این استدلال قرار میگرفتند که حسن(ع) و حسین(ع) ذریه پیامبر بودند، نه عَصَبه او و بنابراین هیچ حقی در میراث پیامبر از جمله مردهریگ سیاسی و دینی یعنی امامت مسلمانان نداشتند. نمونههایی از این گونه استدلالها را در همین مقاله خواهیم آورد. 4. درباره سازوکارهای تداوم امامت در فرزندان حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) نیز دشوارههایی بهویژه میان امامیه، زیدیه و معتزله پدید آمد. ازجمله اینکه چرا، بنا بر باور امامیه، امامت فقط در فرزندان حسین بن علی(ع) آن هم به شیوه پدرفرزندی قرار میگیرد و فرزندان حسن(ع) از آن بیبهرهاند؛ درحالیکه از نظر تبارشناختی میان آنها تفاوتی نیست.[58] البته چنانکه پیش از این اشاره کردیم، در کنار عناصر تبارشناختی که مورد توجه این نوشتار است، اصول دیگری مانند نص، وصیت و فضیلتهای شخصی نیز در صورتبندی نظریه امامت نقش داشتند. به هر ترتیب در اینجا بحثی پردامنه میان امامیه و زیدیه پدید آمد که معتزله هم در آن شرکت میکردند.
h) شواهد تاریخیپیش از راهیافتن دشوارههای تبارشناختی به نظریههای کلامی و اعتقادی پیرامون امامت در سده سوم هجری، این دشواره در گفتوگوها و مجادلههایی که گاه میان علویان و رقیبان سیاسی آنها درمیگرفت مطرح میشدهاست. ازاین میان میتوان به دو نمونه اشاره کرد. نخستین و معروفترین آنها، نامهنگاریهای میان منصور دومین خلیفه عباسی و رقیب علویاش محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه است[59] و دو دیگر، گفتوگوی مأمون عباسی با علی بن موسی الرضا(ع) است که در صورت اصالت داشتن، به دو زمان جداگانه با نیمقرن فاصله مربوط میشود. هر دو گزارش، فضای مجادله میان عباسیان و علویان را بازتاب میدهند و ازاینرو میتوان آنها را مجادلههایی درون تشیع هاشمی (میان تشیع عباسی و تشیع علوی) ارزیابی نمود. روشن است که در اصالت تاریخی هر دو گزارش میتوان تردید کرد و البته این مجادلات موضوع این مقاله نیست. بااینحال اینها و دیگر اشارههای پراکنده در منابع دستکم نشان میدهند که پس از رویکار آمدن خلافت عباسی، گفتوگوهایی بر سر ادعاهای علویان میان ایشان و رقیبانشان جریان داشتهاست. مشهورترین نمونه کشاکش درباره حق امامت علی(ع) در نامههای میان محمد بن عبدالله از نوادگان امام حسن(ع) و ابوجعفر منصور، خلیفه عباسی که چند منبع متن کامل یا بخشی از آن را آوردهاند، بازتاب یافتهاست.[60] درباره اصالت این نامهها بحثهایی پدید آمدهاست.[61] در اینجا متن موجود در تاریخ طبری را اساس کار قرار دادهایم و به ارزیابی اصالت تاریخی این متن نمیپردازیم. آنچه برای ما اهمیت دارد شکل و صورت استدلالهای هر دو طرف است که پیشینه آن به سده دوم باز میگردد. محمد بن عبدالله، در نامه خود به منصور، علی بن ابی طالب(ع) را «امام» و «وصی» پیامبر و دیگر علویان را میراثبران علی(ع) معرفی کرده و ازاینرو آنان را افراد شایسته برای خلافت بر مسلمانان میدانستهاست. در نامه اشارهای نمیتوان یافت که محمد بر چه مبنایی علی(ع) را وصی پیامبر انگاشتهاست. هر چه هست میتوان به روشنی دریافت که مشروعیت تبارشناختی بنمایه اصلی استدلال او را تشکیل میدهد. محمد بر تبار مادری علویان هم تأکید فراوان کردهاست: فاطمه مادر علی(ع) و فاطمه(س) دختر پیامبر و همسر علی(ع) برترین زنان بنیهاشم بودند و علویان نیز از اعقاب ایشاناند. همچنین به شرافت والای علویان در میان بنیهاشم نیز اشاره کرده و سرانجام چنین نتیجه گرفته که در جاهلیت و اسلام پدران و مادران او برترین مردمان بودهاند که هم در اسلام فضل و سابقهای درخشان داشتند و هم تبار آنها با خون غیرعربان (عجم) و کنیزان (أمهات الأولاد) آمیخته نشدهاست. پاسخ منصور به ادعاهای محمد بر عرف پیشااسلامی استوار است. یک محور اصلی پاسخ او این است که خویشاوندی و تبار زنان همتراز خویشاوندی مردانه نیست.[62] بررسی جنبههای دیگر پاسخ منصور در این مجال نمیگنجد و موضوع این نوشتار نیست. آنچه به کار ما میآید این بخش از پاسخ منصور به محمد است که اگرچه فاطمه(س) دختر پیامبر بود، ولی این خویشاوندی سبب میراث نمیشود و ازاینرو ولایت (الولایة) و امامت (الإمامة) از این طریق به فرزندان فاطمه(س) یعنی علویان و بالمآل به خودِ محمد نخواهد رسید؛ چنانکه به گمان منصور علی(ع) هم نتوانست دیگر مسلمانان را مجاب کند که فاطمه(س) اینها را از پیامبر به ارث برده تا خود از این طریق آنها را بهدست آورد. منصور در اینجا ادعا کرده که میان مسلمانان اختلافی در این نیست که نیای مادری و دایی و خاله بهرهای از ارث ندارند.[63] منصور در این نامه سخن از آن به میان نیاورده که علی(ع) به سبب آن که عموزاده و از عَصَبه پیامبر بود حقی در میراث ایشان داشته و آن را طلب کردهاست. او چنین ادعایی را به محمد هم نسبت نداده و در نامه خود محمد هم چنین ادعایی به چشم نمیخورد؛ اما این ادعا را پیش کشیده که هنگام درگذشت پیامبر، عباس بن عبدالمطب تنها عمو و نزدیکترین عَصَبه حضرت محمد(ص) بود که هنوز زنده بود و ازاینرو میراث پیامبر به وی میرسید. آنچه در این دو نامه به چشم میخورد این پیشفرض است که علویان مشروعیت تبارشناختی ادعاهای خود را به علی(ع) به عنوان وصی پیامبر و فاطمه(س) به عنوان دختر او نسبت میدادهاند؛ ولی تصریحی نمیتوان یافت که علی(ع) بر چه پایهای وصی شمرده میشد. شاهد تاریخی دیگر گفتوگویی است که میان مأمون عباسی (خلافت: 198-218ﻫ) و علی بن موسی الرضا (د. 203ﻫ) درگرفتهاست. در گزارش کوتاه از این گفتوگو مأمون ادعا کرده که اگر ادعای امامت علویان برپایه خویشاوندی نزدیک علی(ع) با پیامبر استوار بوده، پیامبر خویشاوندان نزدیکتری _که بیگمان مراد مأمون، عباس عموی پیامبر است_ هم داشت و اگر برمبنای نسبت فاطمه(س) با پیامبر است، این حق نه از آنِ علی(ع)، بلکه متعلق به حسن(ع) و حسین(ع) خواهد بود و در حیات این دو برای علی(ع) حقی نخواهد بود.[64] بنا بر این گزارش، مأمون اشارهای بدان نکرده که فاطمه(س) و به همین ترتیب فرزندان او از پیامبر ارثی نمیبردهاند. در منابع امامیه، عیون أخبار الرضا از ابن بابویه گزارش مفصلتری از این گفتوگو بهدست دادهاند[65] که بازتابدهنده پاسخهای مفصل امامیه در دورههای پسین است. i) نتیجهمشروعیت تبارشناختی یکی از پایههای نظری شیعیِ امامت، در کنار نص و ویژگیهای معنوی، است و گروههای گوناگون شیعه هر یک به شیوهای امامت پیشوایان خود را بر پایه عواملی از جمله نسبت خویشاوندی ایشان با پیامبر تبیین میکردند. اگرچه دستگاه اعتقادی اسلامی و سپس تشیع در روند تکامل خویش دست به بازتعریف نسبتهای خویشاوندی و تبارشناختی زد، اما در صورتی که فرهنگ و اصطلاحهای خویشاوندی رایج پیشااسلامی که در دوران اسلامی نیز تا دیرزمانی در شکلدهی به ذهنیت عموم مسلمانان همچنان دارای تأثیر نیرومند بود مبنای داوری قرار گیرد، میتوان دریافت که مشروعیت تبارشناختی امامان شیعه از این چشمانداز با چالشهایی روبهرو بودهاست. در این مقاله ساختار و اصطلاحهای خویشاوندی در جامعه پیشااسلامی و پس از آن و همچنین دشوارههای مربوط به صورتبندی شیعیان از این اصطلاحها و مناسبات برآمده از آن را توضیح دادیم. این دشوارهها در سده دوم و با روی کار آمدن عباسیان، یعنی هنگامی که ادعاهای سیاسی بنیهاشم وارد مرحله تازهای گردید، بهگونهای جدیتر مطرح شدند و بر خلاف انتظار در اختلافهای درونی میان گروههای شیعه که عباسیان نیز تا دهههای آغازین حکومت خود هنوز در درون آن جای میگرفتند اهمیت بیشتری پیدا کرد. از اواخر سده دوم و پس از آن، این موضوع به دستمایه کشاکش نظری درازدامن میان زیدیه، امامیه و معتزله تبدیل گردید و اثر آن را میتوان در آثار دانشمندانی چون قاسم بن ابراهیم الرسی، ابن قبه رازی، ابوزید علوی، شیخ صدوق، شیخ مفید شریف مرتضی و قاضی عبدالجبار ملاحظه کرد و امید است در نوشتار دیگری مورد بررسی قرار گیرد. j)
k) کتابشناسیابنالأثیر، مجدالدین ابوالسّعادات المبارک بن محمد الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، الدمّام، دار إبن الجوزی، 1421ﻫ . إبنبابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا، تهران، جهان، 1378ﻫ . همو، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، 1380ش. ابنحبیب، ابوجعفر محمد بن حبیب، المحبَّر، تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة. ابنحجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، الإصابة عن تمییز الصحابة، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، علی محمد معوّض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ﻫ/ 1995م. ابنسعد، محمد بن سعد بن منیع الزهری، کتاب الطبقات الکبیر، تحقیق: علی محمد عمر، قاهره، مکتبة الخانجی، 1421ﻫ/ 2001م. ابنعبدربه، أبوعمر احمد بن محمد، العقد الفرید، تحقیق: محمد مفید قمیحة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1404ﻫ/ 1983م. ابنفارس، أبوالحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالفکر، 1399ﻫ/1979م. ابنمنظور، أبوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بی تا. أبوهلال عسکری، الحسن بن عبدالله بن سهل، الفروق اللغویة، تحقیق: محمد ابراهیم سلیم، قاهرة، دارالعلم و الثقافة، 1418ﻫ /1997م. احمدیمنش، محمد، فراز و فرود عباسیان: پژوهشی در ساختار و تحول اقتصاد، ایدئولوژی و نهاد نظامی، تهران، سمت، 1397ش. أربلی، أبوالحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ﻫ . أزدی، الشیخ أبوزکریا یزید بن محمد بن إیاس بن القاسم، تاریخ الموصل، تحقیق: علی حبیبة، قاهرة، 1387ﻫ/ 1967م. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الإسلامیین و إختلاف المصلین، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، مکتبة العصریة، 1411ﻫ/ 1990م. اشعری قمی، سعد بن عبدالله أبوخلف، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361ش. بخاری، أبوعبدالله محمد بن اسماعیل، الصحیح، دمشق و بیروت، دار ابن کثیر، 1423ﻫ/ 2002م. بغدادی، أبوبکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب، تاریخ مدینة السلام، تحقیق: بشار عوّاد معروف، بیروت، دارالغرب الإسلامی، 1422ﻫ/ 2001م. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ﻫ/ 1996م. بیهقی، أبوبکر احمد بن الحسین بن علی بن موسی، ألسنن الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ﻫ/ 2003م. پانوف، میشل و میشل پرن، فرهنگ مردمشناسی، ترجمه اصغری عسکری خانقاه، تهران، سمت، 1382ش. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، بغداد، جامعة بغداد، 1413ﻫ/ 1993م. خلیل بن أحمد الفراهیدی، کتاب العین، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ﻫ/ 2003م. خوارزمی، ابوعبدالله محمد بن احمد بن یوسف کاتب، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، تهران، علمی، 1362ش. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، بیروت، الدّار الشّامیة، الطبعة الرابعة، 1430ﻫ/ 2009م. زبیدی، سید محمد مرتضی الحسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: علی هلالی، الکویت، مطبعة حکومة الکویت، 1407ﻫ/ 1987م. زمخشری، أبوالقاسم محمود بن عمر، ألکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود و علی محمد معوّض، الریاض، مکتبة العبیکان، 1418ﻫ/ 1998م. سبط بن الجوزی، یوسف بن قِراُغلی بن عبدالله البغدادی، تذکرة الخواص، تحقیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، طهران، مکتبة نینوی الحدیثة، بی تا. سیوطی، عبدالرحمن بن الکمال جلال الدین، تفسیر الدّر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، 1432ﻫ/ 2011م. طبرانی، أبوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالمجید السّلفی، قاهرة، مکتبة ابن تیمیة، بی تا. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهرة، دارالمعارف، 1387ﻫ/ 1967م. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن(تفسیر الطبری)، تحقیق: بشار عوّاد معروف و عصام فارس الحرستانی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1415ﻫ/ 1994م. عبدالرزاق، أبوبکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، جنوب أفریقیا، المجلس العلمی، 1390ﻫ/ 1970م. کمیت بن زید الأسدی و ابن ابی الحدید، الروضة المختاره: شرح القصائد الهاشمیات، بیروت، مؤسسة النعمان، 1979م. قاسم رسّی، قاسم بن ابراهیم، مجموع کتب و رسائل الامام القاسم الرسی، تحقیق عبدالکریم بن احمد جدبان، صنعاء، دارالحکمة الیمانیة، 1422ﻫ/ 2001م. قاضی، وداد، الکیسانیة فی التاریخ و الادب، بیروت، دارالثقافة، 1974م. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، احمد نمایی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1385ش. همو، «هاشمیات کمیت و تشیع هاشمی» بارانی، محمد رضا(گردآورنده)، تشیع و خاورشناسان، قم، خاکریز، 1388ش. مبرد، أبوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغة و الأدب، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، مملکة العربیة السعودیة، وزارة الشئون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، 1419ﻫ/ 1998م. محلی، جلال الدین وجلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین المیّسر، تحقیق: فخرالدین قباوة، بیروت، مکتبة لنبان ناشرون، الطبعة الأولی، 2003م. مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، تحقیق: کمال حسن مرعی، بیروت، مکتبة العصریة، الطبعة الأولی، 1425ﻫ/ 2005م. مسلم بن حجاج النیسابوری، الصحیح، تحقیق: نظر محمد الفاریابی، الریاض، دار طیبة، 1426ﻫ . مفید، ابوعبدالله محمد بن النعمان العکبری، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، بیروت، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، 1416ﻫ/ 1995م. مقاتل بن سلیمان، تفسیر، تحقیق: عبدالله محمود شحاته، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، الطبعة الأولی، 1423ﻫ/ 2002م. منصور باللّه، مجموع رسائل الامام المنصور باللّه، صنعاء، مؤسسة الامام زید بن علی، 1422ﻫ. ناشیءالأکبر(جعفر بن حرب؟)، مسائل الإمامة و مقتطفات من الکتاب الأوسط فی المقالات، تحقیق: یوسف فان اس، بیروت، 1971م. نوبختی، حسن بن موسی، الفرق الشیعة، بیروت، منشورا الرضا، 1433ﻫ/ 2012م. واحدی، أبوالحسن علی بن احمد، أسباب نزول القرآن، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ﻫ/ 1991م. Lecerf,J., “BAYT”, EI2. v.1, p.1139. Sharon, M., “People of the House”, E.Q, v.4, pp.48-53. Elad, Amikam, The Rebellion of Muhammad al-Nafs al-Zakiyya in 145/762 (Talibis and Early Abbasis in Conflict), Leiden, Boston, Brill, 2016. [1]. تاریخ دریافت: 15/1/1399؛ تاریخ پذیرش: 31/4/1399 [2]. رایانامه: mam.ahmadimanesh@gmail.com [3]. Patrilineal [4]. معادل پروبلکماتیک (Problematic) [5]. جواد علی، 5/561-562. [6]. ازدی، 230؛ نیز نک. احمدی منش، 89-93. در آغاز کار عباسیان، گروه راوندیه و فردی به نام ابوهریره راوندی همین عقیده را داشتند (نوبختی، 90؛ اشعری قمی، 65؛ ناشیءالأکبر(جعفر بن حرب)، 35-36؛ اشعری، 1/96). [7]. جواد علی، 6/ 398-401؛ Lecerf, "BAYT", E.I2.: 1/ 1139. [8]. همانها. نیز نک. ابیات شاعر عصر جاهلی شحنة بن خلف جرهمی در: مسعودی، 2/44. [9]. Rudi Paret [10]. Moshe Sharon [11]. «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (أحزاب، 33). [12]. Sharon, “People of the House”, E.Q: 4/ 48-53. [13]. خلیل بن احمد، 1/96؛ ابن فارس، 1/151. [14]. مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، 43-44. [15]. بخاری، 618/ ش2554. [16]. أم کلثوم دختر علی بن ابیطالب(ع) سخن زیر را از مهران وابسته پیامبر(ص) نقل کردهاست: «حدثنا إسحاق بن ابراهیم الدبری عن عبدالرزاق عن الثوری عن عطاء بن سائب حدثتنی أم کلثوم بنت علی و أتیتها بصدقة کان أمر بها فقالت: إحذر شبابنا فإن میمومنا أو مهرانا مولی النبی صلی الله علیه اخبرنی انه مر علی النبی صلی الله علیه فقال: یا میمون أو مهران إنّا اهل البیت نهینا عن الصدقه و أن موالینا من أنفسنا فلا تأکل الصّدقة» (طبرانی، 20/ 354؛ نیز نک. عبدالرزاق، 4/51-52، ش6942؛ ابنحجر، 6/183، ش8280). در صورتهای دیگری از این حدیث بهجای اهل البیت، آل محمد آمدهاست (نک. ابنحنبل، 24/478، ش15708). [17]. ثوبان خود را از اهل البیت میدانست (ابنحجر، 1/528، ش969). [18]. سلمان فارسی که آزادشده پیامبر بود نیز توسط ایشان از اهل بیت شمرده شد. مشهور است، پیامبر در ماجرای کندن خندق پیرامون مدینه پیش از نبرد احزاب و در میان همچشمی مهاجران و انصار درباره انتساب سلمان به خود، فرمودند سلمان منا أهل البیت (ابنهشام، 3/175؛ ابنسعد، 4/76-77؛ طبری، 2/567-568). منابع تاریخی علت جدال مهاجران و انصار بر سر سلمان را فضایل او میدانند، اما گویا مشارکت هر دو گروه در بازخریدشدن سلمان از بندگی ارباب یهودی او هم نقشی در این ماجرا داشتهاست. به هر ترتیب فضایل و شخصیت برجسته سلمان ناسازگار با این نیست که او همچنین بهسبب نقش اساسی پیامبر در آزادیاش از اهل بیت ایشان شمرده شده باشد. این امر در برخی گزارشهای منابع بازتاب یافتهاست. ازجمله ابوبکر بغدادی پس از شرح چگونگی آزادی سلمان گوید: «... و قد بَریء محمد بن عبدالله رسول الله لثمن سلمان الفارسی و ولاؤه لِمحمد بن عبدالله رسول الله و أهل بیتهِ فلیس لأحدٍ علی سَلمان سبیل» (بغدادی، تاریخ بغداد، 1/517-518). [19]. متن این نامه که ابنسعد آورده چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم، کتابٌ من محمد رسول الله لأبی ضُمیرةَ و أهل بیته إنهم کانوا أهل بیت من العرب و کانوا ممّا أفاء الله علی رسوله فأعتَقهم رسول الله، ثم خیَّرَ أبا ضُمیرةَ إن أَحبَّ أن یلحق بقومه قد أذِنَ له رسول الله و إن أحبَّ أن یمکث مع رسول الله فیکونون من أهل بیته. فاختار الله و رسوله و دخل فی الإسلام، فلا یعرض لهم أحد إلا بخیرٍ و مَن لقیهم من المسلمین فلیستوص بهم خیراً، و کتب اُبی بن کعبٍ.» (ابن سعد، 5/103؛ درباره وی همچنین نک. بلاذری، 2/127). [20]. نک. نامه نقل شده در پانوشت پیشین. همچنین طبری خاندان شاهان و اشراف ساسانی را «اهل البیوتات» نامیدهاست (طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 2/71-72). [21]. مقاتل بن سلیمان، 3/488-490؛ زمخشری، 5/ 67؛ محلی و سیوطی، 422. [22]. طبرسی، 8/559-560. طبری هر دو قول را بدون برتری دادن یکی بر دیگری نقل کردهاست (نک. طبری، جامع البیان، 6/178). سیوطی و واحدی نیز اخبار مربوط به هر دو قول را نقل کردهاند (نک. واحدی، 368-370؛ سیوطی، 6/603-607). [23]. أبوهلال عسکری، 281؛ راغب، 98. [24]. مانند آل فرعون در أنفال(8): 54؛ أعراف(7): 130، 141. [25]. lineage, lignage [26]. clan [27]. پانوف و پرن، 182-183. [28]. کمیت بن زید و ابن أبیالحدید، 28؛ نیز نک. مادلونگ، هاشمیات کمیت و تشیع هاشمی. [29]. ابنمنظور، 1/605؛ خلیل بن احمد، 1/167؛ ابن فارس، 4/339؛ خوارزمی، 25. [30]. همانجاها. [31]. این آیهها عبارتاند از: یوسف، 8، 14؛ نور، 11؛ قصص، 76؛ نک. راغب، 568. [32]. جواد علی، 5/562-563. [33]. ابن حبیب، 324، 330؛ جواد علی، 5/562. [34]. «نسل یک مرد و همچنین بستگان وی از جمله فرزندان او و دیگر نزدیکان». [35]. «خاندان فرد و نزدیکترین عشیرة او، یا نزدیکترین کسان از آنهایی که درگذشته و از دنیا بیرون رفتهاند». [36]. «فرزند/ فرزندان فرد بهطور خاص». [37]. «خانواده، تیره و نزدیکترین خاندان مرد». [38]. «خاصترین نزدیکان». [39]. «فرزندان و ذریه و اعقاب مرد از پشت وی». [40]. «دورترین تا نزدیکترینِ آنان (یعنی همه خویشاوندان دور و نزدیک)». [41]. «بستگان مرد از میانِ عموزادگان نزدیک مرد». [42]. «عترت یک مرد عبارتاند از بستگان او شامل فرزندان و فرزندزادگان و عموزادگان نزدیک او». برای این تعریفها نک. خلیل بن احمد، 3/92؛ ابن فارس، 4/217؛ أبوهلال عسکری، 282؛ زبیدی، 7/186-187. [43]. زبیدی، 7/186؛ نیز برای نقلهای ناقص این روایات نک. أبوهلال عسکری، 282؛ بیهقی، 6/274؛ ابن الأثیر، 591. در بررسی نویسنده مقاله این سخن در منابع تاریخی کهن از جمله سیره ابن هشام، تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، أنساب الأشراف بلاذری و نیز منابع حدیثی چون مسند ابن حنبل یافت نشد و از این رو بهنظر میرسد از روایاتی باشد که برای مقابله با شیعیان برساختهاند. [44]. أربلی، 1/43. در صورت کهنتر این خبر، اینها در شمار آل یا اهل بیت پیامبر(ص) قلمداد شدهاند (نک. عبدالرزاق، 4/52، ش6943؛ مسلم بن حجاج، 1130-1131، ش2408؛ همو، 1130، ش2408). در منابع امامی برای نمونه در خبری که از عبدالله بن عباس نقل شده و جابر بن یزید از روایتگران آن است، حمزة بن عبدالمطلب و جعفر بن ابیطالب در شمار اهل بیت یاد شدهاند (نک. مفید، 1/37). [45]. برای نمونه: مسلم بن حجاج، 1130/ ش2408. [46]. «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ». [47]. زبیدی، 7/176. [48]. ابن بابویه، کمال الدین، 1/186-233؛ منصور باللّه، 2/38. [49]. ابنالأثیر، 325؛ أبوهلال عسکری، 282-283. [50]. عنکبوت، 27؛ حدید، 26؛ مریم، 58. [51]. نک. عبدالرزاق، کتاب الولاء، 9/20-23. [52]. به عنوان عموزاده پیامبر(ص). [53]. سیوطی، 6/603. [54]. نساء، 7؛ نیز نک. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 2/400؛ واحدی، 148. [55]. برای نمونه: پاسخ منصور عباسی به نامه محمد بن عبدالله (طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 7/568). [56]. قاضی، 168-196. [57]. نک. گفتوگوی مأمون و علی بن موسی الرضا(ع) در صفحات بعد همین مقاله (ابن عبد ربه، 2/224). [58]. برای نمونه: قاسم رسی، 1/544. [59]. نک. صفحات بعد همین مقاله. [60]. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، 7/567-571؛ بلاذری، 3/95-102؛ ازدی، 182-187؛ مبرد، 3/302-306؛ نیز نک. ابن الجوزی، 200-206. [61]. نک. Elad, 176-178؛ احمدی منش، 62. [62]. «لم یجعل الله النساء کالعُمُومة و الآباء و لا کالعَصبة و الأولیاء». [63]. «و لقد جاءت السنّة التی لا اختلاف فیها بین المسلمین أن الجدّ أبا الأم و الخال و الخالة لا یرثون». [64]. ابن عبدربه، 2/224. [65]. ابن بابویه، عیون أخبار الرضا، 1/230-240. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابنالأثیر، مجدالدین ابوالسّعادات المبارک بن محمد الجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، الدمّام، دار إبن الجوزی، 1421ﻫ . إبنبابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا، تهران، جهان، 1378ﻫ . همو، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، 1380ش. ابنحبیب، ابوجعفر محمد بن حبیب، المحبَّر، تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة. ابنحجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، الإصابة عن تمییز الصحابة، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، علی محمد معوّض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ﻫ/ 1995م. ابنسعد، محمد بن سعد بن منیع الزهری، کتاب الطبقات الکبیر، تحقیق: علی محمد عمر، قاهره، مکتبة الخانجی، 1421ﻫ/ 2001م. ابنعبدربه، أبوعمر احمد بن محمد، العقد الفرید، تحقیق: محمد مفید قمیحة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1404ﻫ/ 1983م. ابنفارس، أبوالحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالفکر، 1399ﻫ/1979م. ابنمنظور، أبوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بی تا. أبوهلال عسکری، الحسن بن عبدالله بن سهل، الفروق اللغویة، تحقیق: محمد ابراهیم سلیم، قاهرة، دارالعلم و الثقافة، 1418ﻫ /1997م. احمدیمنش، محمد، فراز و فرود عباسیان: پژوهشی در ساختار و تحول اقتصاد، ایدئولوژی و نهاد نظامی، تهران، سمت، 1397ش. أربلی، أبوالحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ﻫ . أزدی، الشیخ أبوزکریا یزید بن محمد بن إیاس بن القاسم، تاریخ الموصل، تحقیق: علی حبیبة، قاهرة، 1387ﻫ/ 1967م. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الإسلامیین و إختلاف المصلین، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، مکتبة العصریة، 1411ﻫ/ 1990م. اشعری قمی، سعد بن عبدالله أبوخلف، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361ش. بخاری، أبوعبدالله محمد بن اسماعیل، الصحیح، دمشق و بیروت، دار ابن کثیر، 1423ﻫ/ 2002م. بغدادی، أبوبکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب، تاریخ مدینة السلام، تحقیق: بشار عوّاد معروف، بیروت، دارالغرب الإسلامی، 1422ﻫ/ 2001م. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ﻫ/ 1996م. بیهقی، أبوبکر احمد بن الحسین بن علی بن موسی، ألسنن الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ﻫ/ 2003م. پانوف، میشل و میشل پرن، فرهنگ مردمشناسی، ترجمه اصغری عسکری خانقاه، تهران، سمت، 1382ش. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، بغداد، جامعة بغداد، 1413ﻫ/ 1993م. خلیل بن أحمد الفراهیدی، کتاب العین، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ﻫ/ 2003م. خوارزمی، ابوعبدالله محمد بن احمد بن یوسف کاتب، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، تهران، علمی، 1362ش. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، بیروت، الدّار الشّامیة، الطبعة الرابعة، 1430ﻫ/ 2009م. زبیدی، سید محمد مرتضی الحسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: علی هلالی، الکویت، مطبعة حکومة الکویت، 1407ﻫ/ 1987م. زمخشری، أبوالقاسم محمود بن عمر، ألکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود و علی محمد معوّض، الریاض، مکتبة العبیکان، 1418ﻫ/ 1998م. سبط بن الجوزی، یوسف بن قِراُغلی بن عبدالله البغدادی، تذکرة الخواص، تحقیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، طهران، مکتبة نینوی الحدیثة، بی تا. سیوطی، عبدالرحمن بن الکمال جلال الدین، تفسیر الدّر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، 1432ﻫ/ 2011م. طبرانی، أبوالقاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالمجید السّلفی، قاهرة، مکتبة ابن تیمیة، بی تا. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهرة، دارالمعارف، 1387ﻫ/ 1967م. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن(تفسیر الطبری)، تحقیق: بشار عوّاد معروف و عصام فارس الحرستانی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1415ﻫ/ 1994م. عبدالرزاق، أبوبکر عبدالرزاق بن همام الصنعانی، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، جنوب أفریقیا، المجلس العلمی، 1390ﻫ/ 1970م. کمیت بن زید الأسدی و ابن ابی الحدید، الروضة المختاره: شرح القصائد الهاشمیات، بیروت، مؤسسة النعمان، 1979م. قاسم رسّی، قاسم بن ابراهیم، مجموع کتب و رسائل الامام القاسم الرسی، تحقیق عبدالکریم بن احمد جدبان، صنعاء، دارالحکمة الیمانیة، 1422ﻫ/ 2001م. قاضی، وداد، الکیسانیة فی التاریخ و الادب، بیروت، دارالثقافة، 1974م. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، احمد نمایی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1385ش. همو، «هاشمیات کمیت و تشیع هاشمی» بارانی، محمد رضا(گردآورنده)، تشیع و خاورشناسان، قم، خاکریز، 1388ش. مبرد، أبوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغة و الأدب، تحقیق: عبدالحمید هنداوی، مملکة العربیة السعودیة، وزارة الشئون الاسلامیة و الاوقاف و الدعوة و الارشاد، 1419ﻫ/ 1998م. محلی، جلال الدین وجلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین المیّسر، تحقیق: فخرالدین قباوة، بیروت، مکتبة لنبان ناشرون، الطبعة الأولی، 2003م. مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، تحقیق: کمال حسن مرعی، بیروت، مکتبة العصریة، الطبعة الأولی، 1425ﻫ/ 2005م. مسلم بن حجاج النیسابوری، الصحیح، تحقیق: نظر محمد الفاریابی، الریاض، دار طیبة، 1426ﻫ . مفید، ابوعبدالله محمد بن النعمان العکبری، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، بیروت، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، 1416ﻫ/ 1995م. مقاتل بن سلیمان، تفسیر، تحقیق: عبدالله محمود شحاته، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، الطبعة الأولی، 1423ﻫ/ 2002م. منصور باللّه، مجموع رسائل الامام المنصور باللّه، صنعاء، مؤسسة الامام زید بن علی، 1422ﻫ. ناشیءالأکبر(جعفر بن حرب؟)، مسائل الإمامة و مقتطفات من الکتاب الأوسط فی المقالات، تحقیق: یوسف فان اس، بیروت، 1971م. نوبختی، حسن بن موسی، الفرق الشیعة، بیروت، منشورا الرضا، 1433ﻫ/ 2012م. واحدی، أبوالحسن علی بن احمد، أسباب نزول القرآن، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ﻫ/ 1991م. Lecerf,J., “BAYT”, EI2. v.1, p.1139. Sharon, M., “People of the House”, E.Q, v.4, pp.48-53. Elad, Amikam, The Rebellion of Muhammad al-Nafs al-Zakiyya in 145/762 (Talibis and Early Abbasis in Conflict), Leiden, Boston, Brill, 2016. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 903 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 272 |