تعداد نشریات | 50 |
تعداد شمارهها | 2,168 |
تعداد مقالات | 20,045 |
تعداد مشاهده مقاله | 23,630,061 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 21,720,425 |
تبیین چارچوبی در جهت حضور طبیعت در معماری بر اساس نگرش سیستمی | |||
انسان و محیط زیست | |||
مقاله 11، دوره 20، شماره 3 - شماره پیاپی 62، مهر 1401، صفحه 157-173 اصل مقاله (1017.31 K) | |||
نوع مقاله: مستخرج از پایان نامه | |||
نویسندگان | |||
مینو قره بگلو ![]() | |||
1دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز | |||
2دانشجوی دکتری معماری اسلامی. دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز | |||
چکیده | |||
زمینه هدف: این نوشتار در پی آن است که با استناد به تفکر سیستمی به تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بپردازد. پرسش اصلی این است که نحوه ارتباط طبیعت و معماری بر اساس تفکر سیستمی چگونه قابل تبیین است. در تفکر سیستمی به عنوان یک نگرش کلنگر شناخت بر اساس فهم کل سیستم صورت میگیرد. از اینرو تصویر دقیقتری از واقعیت را ارائه میدهد. روش بررسی: روش تحقیق ماهیتی توصیفی– تحلیلی و استنباطی دارد که بروش تفکر سیستمی به کمک ابزار حلقههای علیت انجام گشتهاست. یافتهها: تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بر مبنای تفکر سیستمی، در بطن سیستم انسان- طبیعت – معماری معنا مییابد. بر اساس شناسایی زیرسیستمهای انسان و طبیعت و معماری، دوگانههای انسان- معماری، انسان - طبیعت و طبیعت – معماری به عنوان روابط اصلی در سیستم مشخص گشت.. بحث ونتیجهگیری: یافتهها حاکی از آن است که چارچوبی از حضور طبیعت در معماری ملزومات سکونتی را از رابطه انسان -معماری و اهداف معرفتی را از رابطه انسان - طبیعت و روشها را از رابطه طبیعت- معماری دریافت میکند. طی فرایند انسانی- فنی-طبیعی، ابتدا به کمک همزیستی با طبیعت در قالب درک توانشهای بسترطبیعی در نظام معرفتی زیستبوممحور تعامل با محیط تحقق مییابد. در گام بعدی، بهرهگیری از رویکرد الگوبرداری از طبیعت در قالب آموختن از آن و ادغام فضایی و بصری با طبیعت به شکلگیری کیفیاتی با وجوه انسانی در کالبد معماری میانجامد. تمامی رویکردها در ساختار معرفتی رویکرد تکمیل طبیعت، با هدف ارتقاء انسان و طبیعت در جهت اهداف و نیازهای انسانی تحقق امر سکونت را منجر میگردد. | |||
کلیدواژهها | |||
انسان؛ طبیعت؛ معماری؛ تفکر سیستمی؛ فناوری | |||
اصل مقاله | |||
مقاله مستخرج از پایاننامه
فصلنامه انسان و محیط زیست، شماره 62، پاییز 1401، صص 157-173 تبیین چارچوبی در جهت حضور طبیعت در معماری بر اساس نگرش سیستمی
مینو قره بگلو[1]* m.gharehbaglou@tabriziau.ac.ir لاله رشاد[2] تاریخ دریافت: 09/07/99 تاریخ پذیرش: 08/11/99 چکیده زمینه هدف: این نوشتار در پی آن است که با استناد به تفکر سیستمی به تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بپردازد. پرسش اصلی این است که نحوه ارتباط طبیعت و معماری بر اساس تفکر سیستمی چگونه قابل تبیین است. در تفکر سیستمی به عنوان یک نگرش کلنگر شناخت بر اساس فهم کل سیستم صورت میگیرد. از اینرو تصویر دقیقتری از واقعیت را ارائه میدهد. روش بررسی: روش تحقیق ماهیتی توصیفی– تحلیلی و استنباطی دارد که بروش تفکر سیستمی به کمک ابزار حلقههای علیت انجام گشتهاست. یافتهها: تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بر مبنای تفکر سیستمی، در بطن سیستم انسان- طبیعت – معماری معنا مییابد. بر اساس شناسایی زیرسیستمهای انسان و طبیعت و معماری، دوگانههای انسان- معماری، انسان - طبیعت و طبیعت – معماری به عنوان روابط اصلی در سیستم مشخص گشت.. بحث ونتیجهگیری: یافتهها حاکی از آن است که چارچوبی از حضور طبیعت در معماری ملزومات سکونتی را از رابطه انسان -معماری و اهداف معرفتی را از رابطه انسان - طبیعت و روشها را از رابطه طبیعت- معماری دریافت میکند. طی فرایند انسانی- فنی-طبیعی، ابتدا به کمک همزیستی با طبیعت در قالب درک توانشهای بسترطبیعی در نظام معرفتی زیستبوممحور تعامل با محیط تحقق مییابد. در گام بعدی، بهرهگیری از رویکرد الگوبرداری از طبیعت در قالب آموختن از آن و ادغام فضایی و بصری با طبیعت به شکلگیری کیفیاتی با وجوه انسانی در کالبد معماری میانجامد. تمامی رویکردها در ساختار معرفتی رویکرد تکمیل طبیعت، با هدف ارتقاء انسان و طبیعت در جهت اهداف و نیازهای انسانی تحقق امر سکونت را منجر میگردد. کلمات کلیدی: انسان، طبیعت، معماری، تفکر سیستمی ، فناوری.
Human and Environment, No. 62, Autumn 2022, pp. 157-173 Presenting a Framework for the Presence of Nature in Architecture Based on Systems Thinking
Minou Gharebaglou*[3] m.gharehbaglou@tabriziau.ac.ir Laleh Reshad[4]
Abstract Basis and Goal: This article presents a framework for the presence of nature in architecture based on systems thinking. The main question of this article is how to express the optimal relationship between nature and architecture based on systems thinking. Methods: The research method has a descriptive-analytical and inferential nature, which has been done by the systems thinking method with the help of causal loop diagram. Finding: Explaining a framework for the presence of nature in architecture based on systems thinking makes sense within the human-nature-architecture system. Based on the identification of human, nature and architecture subsystems, the dualities of human-architecture, human-nature and finally nature-architecture were identified as the main relationships in the system. Discussion and Conclusion: Results indicate that the framework of the presence of nature in architecture, receives dwelling necessities from the human-architecture relationship and its epistemological goals from the human-nature relationship. Accordingly, during the human-technical-natural process, first, with the help of coexistence with nature in the form of understanding the capabilities of the natural context in the ecosystem-based epistemological system, interaction with the environment is realized. In the next step, using the approach of modeling nature in the form of learning from it and spatial and visual integration with nature leads to the formation of spatial and formal qualities in the body of architecture. All approaches in the epistemological structure of the approach of completing nature, with the aim of promoting human and nature in the direction of human goals and needs, lead to the realization of the matter of dwelling. Keyword: Human, Nature, Architecture, Systematic Thinking, Technology
دستاوردهای انقلاب صنعتی در جهت تغییر و دگرگونی به سمت شهرنشینی، مشکلات زیادی همچون انزوا از طبیعت، خروج از شیوههای زندگی گذشته را پدیدآورد که ریشه در گزینش رویکرد غالب طراحی و ساخت محیطهای مصنوع بر اساس تحول و تخریب عظیم سیستمهای طبیعی را داشت. خلاء بنیادین ناشی از غفلت طبیعت، در این دوره باعث تغییر رویکرد انسان نسبت به طبیعت شد و به دنبال این تغییر، مفاهیم تازهای در ارتباط با حضور طبیعت در معماری مطرح گشت. عدم توافق در تعریف ماهیت انسان و طبیعت و جایگاه باور در این مساله رویکردهای متنوعی را رقم زدهاست. اینکه در میان گزینههای متفاوت، کدام می تواند پاسخ مناسبی به حضور طبیعت در معماری باشد و یا همنشینی این رویکردها در فضای معماری چه نتایجی را به دنبال خواهد داشت؟ سوالاتی از این دست نشان میدهد که بحث در خصوص رابطه طبیعت و معماری، نیاز به پرداختی با جوانب متعدد و نگرشی کلنگر در این خصوص را دارد. از آنجایی که هدف از معماری نیز شکل دادن به مکان زندگی انسانهاست (1)، بدیهی است که گزینش هر کدام از این رویکردها با الگوهای فکری متفاوت، با تاثیری که در فضای معماری دارد، زندگی انسان را نیز مستقیما تحت تاثیر قرار خواهد داد. لذا این امر اهمیت و ضرورت پرداختن به نحوه تعامل طبیعت و معماری را دو چندان میسازد. با توجه به مباحث مطرح شده، مساله اصلی پژوهش، تبیین چارچوبی در خصوص حضور طبیعت در معماری است. توجه به مبحث طبیعت در معماری سابقه چشمگیری را در پژوهشها داشتهاست. آنچه این پژوهش را از آنها متمایز میسازد، بهرهگیری از تفکر سیستمی است که مدعی است، میتواند با رویکردی نظاممند، از بطن اطلاعات پیشین پردازش جدیدی را ارائه دهد. تفکر سیستمی در دوران پست مدرن در مقابل جزءگرایی تفکر مدرن، که پایه تفکیک و سطحینگری به ماهیت پیچیده پدیدههای هستی بود شکل گرفت. این پژوهش نشان میدهد، برای تبیین چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری بر پایه نگرش سیستمی، بایستی روابط انسان- معماری، انسان- طبیعت وطبیعت- معماری نیز واکاوی گردد بطوریکه حل مساله بدون توجه به انسان و باورهایش و خواستههای او از محیط زیستیاش امکان پذیر نخواهدبود. بنابراین با انتخاب سیستم انسان– طبیعت – معماری سعی شده، پس از تشریح اجمالی نظر هر یک از نظریهپردازان و شناسایی وجوه قابل تعمق در روابط سیستم مذکور، فهم ژرفتری از رابطه طبیعت- معماری حاصل گردد.
پرسش اصلی: نحوه ارتباط بهینه طبیعت و معماری بر اساس تفکر سیستمی چگونه قابل تبیین است؟ پرسش فرعی: تفکر سیستمی بر دوگانه طبیعت و معماری چه اجزایی را در این رابطه موثر میداند؟
چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری در بطن سیستم انسان، طبیعت، معماری معنا مییابد که از زیرسامانههای انسان و طبیعت و معماری با روابط دوسویه انسان – معماری و انسان- طبیعت و طبیعت - معماری تشکیل شدهاست.
به دلیل ابعاد گسترده رویکردهای طبیعت – معماری پژوهشهای متعددی در این زمینه انجام شدهاست. هر کدام در حوزه خاصی به تبیین ویژگیهای این رابطه پرداختهاند. به طور اجمالی میتوان بیان داشت که تبیین این مساله، گاه از منظر طبیعت، گاه از منظر ویژگیهای فضای معماری و گاه از منظر ادراکات انسان واکاوی شدهاست. فلاحت و شهیدی(1389) با پرداختن به مفهوم تاریخی طبیعت، معماری مبتنی بر تمامیت طبیعت را وابسته به درک جامعی از اصطلاح طبیعت و رابطه آن با انسان و معماری میدانند، تا بتوان از طریق فرم و شکلی شایسته و بازگشت به دامان طبیعت، انسان را برای رسیدن به اصل خویش پرورش داد (2) . دانشجو(1394) در پژوهشی به تبیین چگونگی طبیعتگرایی در معماری معاصر ایران پرداختهاست. نتایج بر نقش مهم مصالح طبیعی، فرمهای طبیعی و پدیدههای طبیعی دراین مساله تاکید دارد(3). در پژوهش دیگر عادلی(1392) رابطه حقیقی طبیعت و فضای سکونت انسان را دچار مراتبی میداند که با تکیه بر هستیشناسی اسلامی بر محور همآوایی و کمالبخشی بر طبیعت استوار است (4). برخی دیگر از پژوهشها همچون داعیپور(1393) از دیدگاه ادراکات انسانی، به تبیین نقش طبیعت در فضا پرداختهاند. نتایج حاکی از آن بوده که ارتباط مستقیم با طبیعت در ساختار فضایی ویژه خانه ایرانی و باورهای مذهبی ساکنین فضا، در ارتباط با طبیعت، عامل اصلی حس تعلق به فضا میباشد(5). پژوهشهایی نیز برای تبیین ضرورت تفکر سیستمی در حیطهی معماری انجام شدهاست. به عنوان مثال نقرهکار، جهانبخش، حمزهنژاد(1396) با در نظر گرفتن سهگانه انسان– طبیعت – معماری و با تکیه بر کلنگری تفکر سیستمی، ضرورت توجه به چهار سامانه کارکردی، سازهای، کالبدی، انسانی در معماری را برشمردهاند، که عدم توجه به هر یک از این زیرسیستمها میتواند نقصانی در پاسخ نهایی ایجاد نماید(6). اشرافی(1397) نیز با طرح مباحثی در زمینه خاصیت ترکیبی تفکر سیستمی، آنرا روش موثرتری برای حل مسائل پیچیده در زمینه معماری و شهرسازی میداند و تجزیهنگری موضوعات را معضل علم مدرن میشمارد، که امکان کسب معرفت را در قبال پدیدهها مشکل ساختهاست (7). آنچه این پژوهش میخواهد بدان بپردازد تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بر اساس تفکر سیستمی است که مدعی است میتواند، بر پایه کلنگری از خلال دادههای پیشین پردازشی نو از نتایج را ارائه دهد. بر این اساس پژوهش حاضر سعی دارد، با تمرکز بر هر سه عامل انسان، طبیعت، معماری و روابط حاصله از آنها در یک سیستم، به تبیین چارچوبی در زمینه حضور طبیعت در معماری بپردازد.
روش انجام پژوهش از نظر ماهیت، توصیفی، تحلیلی و استنباطی است. از طرفی به منظور دستیابی به چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری و شناسایی عوامل موثر در این رابطه، از روش تفکر سیستمی در قالب حلقههای علیت استفاده شدهاست. تفهیم روابط سیستم توسط ابزارهایی از قبیل نمودارهای حلقه علیت، نمودارهای سهام و جریان قابل ارزیابی هستند. در این نوشتار مواجهه با مساله به کمک ترسیم حلقههای علت و معلولی بین متغیرها صورت میگیرد. نمودار حلقه علیت ابزاری است که رفتارها و تعاملات اعضای سیستم را به صورت گرافیکی نمایش میدهد. این ابزارهای گرافیکی برای نشان دادن علت اثر ارتباطات در میان اجزای سیستم و محیط آن استفاده میشود (8). بر اساس تفکر سیستمی در ساختاری کلنگر، سیستم انسان- طبیعت - معماری تحت زیرسیستمهای انسان – معماری، انسان– طبیعت، طبیعت – معماری، به عنوان پایه مطالعه پژوهش انتخاب گشتهاست. از اینرو در گام اول با قرارگیری در فاصله زمانی و مکانی مناسب نسبت به مساله پژوهش، به کمک ابزار کتابخانهای مروری بر دادههای موجود در دوگانههای مذکور انجام شده و نهایتا دادهها در بستر سیستم انسان– طبیعت – معماری، با هم ترکیب، تحلیل و ارائه گشتهاست.
تفکر سیستمی رویکردی شناختی بر پایه کلنگری است. استرمن[5] آنرا توانایی عمل در شرایط خاص برای ارزیابی پیچیدگیهای پویا مینامد(9). این تفکر در صدد است، با انتخاب صحیح جنبههای مکانی و زمانی در ارتباط با یک مساله بداند که چه شرایطی ما را به این نقطه رساندهاست، اقدامات و الگوهای رفتاری با این مسئله تا کنون چه بودهاند؟ نگرشها و واکنشهای پیش رو احتمالا چه خواهدبود؟ (10). سیستم نیز تعاریف گستردهای را به خود اختصاص دادهاست. برتالانفی[6] زیست شناس اتریشی از پیشگامان حوزه تفکر سیستمی است، او معتقد است که معنای سیستم در تمامیت آن نهفتهاست که از نحوه ارتباط اعضا با اهداف کل سیستم حاصل میگردد (11). کوهلمان[7] سیستم را متشکل از اعضایی میداند که از لحاظ عملکردی در جهت هدفی خاص با هم پیوند خوردهاند(12). هر سیستم چند مشخصه اصلی دارد: عناصر و اجزای سیستم، ارتباط اجزا با کلیت سیستم، ارتباط سیستم با محیط خویش و هدف سیستم، که همه اینها با فرایندی خاص پردازش شده و بر اساس بازخوردهایی که بین روابط اعضا برقرار است به تعامل میرسند. به گفته کامازین[8] رفتار سیستم منتج از رفتار تعاملی اجزا سیستم است که در تکتک اجزا حضور ندارد(13). مرزهای سیستم از خصوصیت اساسی سیستمها محسوب میشوند. سیستمها ممکن است بصورت باز و یا بسته باشند. سیستم باز سیستمی است که با محیط خود تبادل ماده و انرژی میکند، ولی سیستم بسته از طریق روابط درونی به کنترل و یا تعدیل میرسد (14). به لحاظ اندازه و پیچیدگی، سیستمها سه دستهاند: میکروسیستم مانند خانه در شهر، مزوسیستم همچون شبکه محلات یک شهر و ماکروسیستم که سیستمهای بزرگی مانند شهرها را تمثیل میکنند(15). 2.6. تفکر سیستمی در رابطه انسان – طبیعت – معماری با توجه به تعاریف مطرح شده برای شکلگیری سیستم طبیعت – معماری ابتدا بایستی هدف سیستم مشخص گردد تا براساس آن بتوان اعضا و کارکردهای آنها را در سیستم شناسایی کرد. همانطور که مطرح گشت هدف از تبیین این سیستم ایناست که بر اساس رویکردهای موجود، چارچوبی کلنگر در زمینه حضور طبیعت در معماری تبیین گردد. برای رسیدن به این هدف بایستی روند شکلگیری سیستم طبیعت - معماری را کنکاش نمود، تا از این منظر بتوان اعضا و روابط موثر در سیستم را شناسایی کرد. روشن است که نیاز به سکونت در انسانها در مواجهه با طبیعت، منجر به شکلگیری معماری شدهاست. این مساله هم متاثر از خصوصیات بستر و هم نیازهای انسانی بودهاست. در واقع انسان در فرایند سکونت و ایجاد کالبد معماری، با تعامل با طبیعت پیرامون، براساس نیازهای خویش، در قالبهای مختلف مادی و معنوی به بهرهبرداری از طبیعت پرداختهاست. بنابراین در طول این فرایند انسان، طبیعت و معماری به عنوان اعضای تاثیرگذار در مساله مفروض گشتهاند و سیستم اصلی بر اساس میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری در محیط نظام هستی، بنا شدهاست. روابط حاکم بر سیستم نیز براساس زیرسیستمهای انسان – معماری و انسان – طبیعت و طبیعت – معماری پایهریزی گشتهاست. از اینرو در این بخش سعی شده با بررسی دادههای پیشین در خصوص مساله و آراء اندیشمندان ضرورتهایی که درک عمیق از این روابط برآنها استوار است شناسایی گردد. 3.6. دوگانه انسان - معماری از منظر حجت ( 1392 ) معماری ظرفی است برای مظروف زندگی انسان، در ادراک ارزشهای درونی خویش، که تحقق آن در گرو شناخت معیارهای زندگی بهینه میباشد، از اینرو رویکردها و تصمیمگیریها برای فضای معماری بایستی در نهایت در خدمت الزامات معماری به عنوان ظرف زندگی انسانها سوق دادهشود. از این منظر حجت برای نیل به چنین ماهیتی سه عامل جغرافیا و تاریخ و باورها را مهم میشمارد (1). تعمق در آراء محققین نیز در باب تبیین ماهیت معماری در طول تاریخ روشن میسازد که به نوعی وجه اشتراک تمامی آنها بر سه عامل هویت (زمان )، انسان ( باورها) و طبیعت (جغرافیا ) تمرکز داشته، که بر پایه باورهای مختلف، مراتب و اثرات متفاوتی را به خود گرفتهاند. لذا در این بخش سعی شدهاست با تامل بر آراء نظریهپردازان، تعبیر جامعی از عوامل تاثیرگذار در شکلگیری معماری در رابطه با انسان استخراج گردد. گاهی تمرکز این دیدگاهها بر موضع بستر و طبیعت بودهاست که هایدگر[9] نیز بدان پرداختهاست. هایدگر با تکیه برآنچه آنرا هستیشناسی فهم مینامد، به نحوه ارتباط انسان با جهان و هستی میپردازد. او بنای انسان بودن را در وحدت خود و عالم میداند، وحدتی در معنای"بودن در" ، سکنیگزیدن و انس داشتن با عالم. برخلاف اینگلد[10] که سکونت را شکل اجتنابناپذیر زندگی تمامی پدیدهها میپندارد، "هایدگر سکونت را قرب وجودی خاص انسان به حقیقت وجود در عالم مینامد" (16)،(17). شار[11] در تفسیر دیدگاه هایدگر اساس دیدگاه او از سکونت را ظهور ارگانیک و صمیمانه وکیفی محیط ساختهشده در جهان میداند، که برخلاف محاسبات علمی بر احساس و غریزه و تخیل بنا شدهاست (18) . شولتس[12] نیز فهمی متناسب با رویکرد هستیمدار هایدگر به معماری دارد و معنای جوهر را برای معماری لحاظ میکند. از منظر شولتس اصل شکلگیری معماری ادراک و تعلق به پدیده مکان به دنبال کشف معنا و جایگاه وجودی انسان در جهان است (19). اگر ما بدانیم کجا هستیم، میفهمیم که چه کسی هستیم. انسان با درگیری با چیزها و هستها در عالم در متن شناخت و فهم قرار میگیرد. آنچه ما اطرافمان از آسمان و زمین میبینیم و با آن انس میگیریم، بر هویت و تجربه ما تاثیر دارد (20)(21). همان ایدهای که اکو[13] توسط آن معماری را واحدهای فرهنگی، اجتماعی و کارکردی مینامد، که مهمترین وظیفه آن، تجلی ارزشهای نمادین حاصله از ایدیولوژیها و فرهنگها است (22). شکلگیری معماری به عنوان ظرف زندگی انسانها، در دیدگاه کورا[14] با تاکید بر عامل زمان پیوند خوردهاست که عقیده دارد، هویت در معماری حاصل یک فرایند است، پدیدهای پویا که با گذر زمان شکل میگیرد (23)، یا به گفته بارتز [15]معماری فرایند تولید معنا و ارزش و احساس از طریق ساماندهی فضا و زمان است (22). در باور الکساندر[16] نیز هر فضایی تکرار مستمر الگوهای خاصی از رویدادها در مکان است که برای رسیدن به تعادل و سازگاری نیاز به گذشت زمان دارد (24). اما گونه ای دیگر از تفسیر، کانون توجه را بر فرد و فضای مصنوع متمرکز میکند. اوتزون[17] در دیدگاهی انتقادی عقیده دارد که هایدگر درک خود را از ساختمان و سکونت، بر اساس هستی بنا کردهاست و تضعیف نقش انسان را موجب گشتهاست. مطابق دیدگاه اوتوزن هدف معماری در کنار تعامل با محیط توجه بر اهداف بهزیستی انسان در جهت ایجاد هارمونی بین فضای ایجاد شده ونیاز ساکنین آن است. این معماریست که با شکل دادن به محیط طبیعی باعث میشود انسانها با چیزها و هستها در تماس باشند و نهایتا احساس ریشه و تعلق مکانی در زمین بکنند. در غیر این صورت ساکن بودن در زیر آسمان و روی زمین انسان را به بیمکانی و گمگشدگی در زمین منتهی میسازد. از منظر اوتزون با تاکید بر ساکن به جای سکونت، معماری کالبدی است زاییده وجود انسانی که شامل توانایی ساکنین در شکل دادن به فرم زندگی خویش است (25). مرور دادههای پیشین، با نگرشی کلی بر مراتب موثر در رابطه انسان – معماری آشکار ساخت که انسان به عنوان مهمترین مساله عالم، اهدافی در زمین دارد که برای رسیدن به آنها بایستی در زمین ساکن شود. سکونت بهواسطه معماری که مستقیما تحت تاثیر انسان و نیازهایش است محقق میگردد. بنابراین رویکردهای طبیعتگرایانه اتخاذی در معماری نیز بایستی در جهت این الزامات سوق داده شوند (شکل 1) .
4.6. دوگانه انسان – طبیعت چگونگی ارتباط انسان با طبیعت در طول تاریخ، همواره دستخوش تغییر و تحولاتی بودهاست. سیسرو[18] معتقد است انسانها برای هماهنگی ذاتی با طبیعت بکر، آنرا تغییر میدهند و جهانی هدفمند و مبدل را ایجاد میکنند(26). از اینرو اولین و مهمترین مساله در ارتباط طبیعت و معماری، ساختار باورهای انسان نسبت به ماهیت خویش و طبیعت است. دو موضوع اصلی در زمینه باورها، دیدگاه انسانمحور و زیستبوممحور است. در دوران ظهور انقلاب صنعتی بهرهبرداری از طبیعت به منظور ارتقا کیفیت زندگی انسانها، تخریب منابع طبیعی را نتیجه داد. این دیدگاه با تمرکز برمحوریت انسان در هستی بر پایه اصولی همچون، برتری انسان برسایر گونهها، اهمیت مباحث اجتماعی و فرهنگی در زندگی انسان در مقابل مباحث محیطی و معافیت انسان از محدودیتهای اکولوژیکی مطرح گشت(27). بروز مشکلات زیستمحیطی باعث تغییر در سطح آگاهی انسان و شکلگیری اخلاق مبتنی بر احساس و آگاهی نسبت به طبیعت شد و در جهت بروز گرایشات زیستبوممحور و مفاهیم پایداری سوق یافت. پارادایم جدید، محیط را بسیار شکننده و دارای ارزش
ذاتی، ورای نیازها و اهداف انسانی میبیند. پذیرش انسان به عنوان جزئی از اکوسیستم جهانی، کنش متقابل انسان با عناصر طبیعی در زندگی، وجود محدودیتهای زیستمحیطی بر امور اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی انسانها، عدم تاثیر انسان بر قوانین طبیعت را میتوان از ویژگیهای دیدگاه زیستبوممحور دانست(28)(29). اما آنچه مساله اصلی در این رابطه محسوب میشود، همراهی اجتنابناپذیر انسان و فناوری در عصر حاضر است، که دغدغه تغییر در کنشها و اهداف انسانی را ایجاد کردهاست. از اینرو به نظر میرسد، بررسی حدود باورها و اختیارات انسان بر فناوری و تاثیرات فناوری بر انسان میتواند ساختار روشنتری از رابطه انسان– طبیعت را رقم زند. فناوری را میتوان حاصل ارتباط علم، تجربه و تواناییهای فنی دانست، که نقش محوری در دگرگونسازی رابطه انسان و طبیعت را دارد(30). از میان نظریههای ارائه شده در زمینه رابطه انسان و فناوری دو دیدگاه اصلی قابل پیگیری است. برخی، همچون نظریههای ارادهمحور، جبرباور، ابزارگرا و ذاتگرا بر پایه دوگانگی انسان و فناوری پایهریزی شدهاند و رابطه میان ایندو را درگیر واژه سلطه میدانند. عدم شکلگیری فهم صحیحی از جایگاه فناوری و انسان در این نظریهها، بستر شکلگیری نظریههای انتقادی در این باب را ایجاد نمود (31). راهکار لاتور[19] برای برونرفت از فضای دوگانه موجود، تبیین دیدگاه کنشگر شبکه است. لاتور معتقد است، انسان و فناوری در گذر زمان بر هم تاثیر گذاشته و متحول گشتهاند. او با بسط دیدگاه کنشگر شبکه، انسان و فناوری را در یک ساحت در هم تافته تبیین میکند. او فناوری را نه وسیله، بلکه واسطهای در دست انسان میبیند، که در هدف و کنش او عاملیت دارد. او چهار معنای وساطت را برای فناوری، در عناوین وساطت ترجمه(تغییر هدف انسان)، وساطت تشکیل(تغییر کنش انسان)، وساطت جعبه سیاه(تغییردر تجربه و تخصص انسان) و نهایتا وساطت نمایندگی (تغییر در نقش انسان ) تقسیمبندی میکند(32). .پیت[20] این وساطت را در معنای تبدیل تصمیمگیری توسط فناوری مطرح میکند و موفقیت امر فنی را در گرو ورود معرفت انسانی و درسآموزی از تجارب انسان در طول بهرهگیری از فناوری میداند (33). بر اساس این دیدگاه فناوری ریشه در دو جهان دارد. جهانی از ساختارهای منطقی و جهانی از نیات انسانی که برای هدف خاصی سازماندهی میشوند و در نهایت خصوصیات یکدیگر را ساختهاند(34). بنابراین انسان در قبال تعامل و بهرهبرداری از طبیعت، برای رسیدن به اهداف خویش بایستی در کاربرد امر فنی ملاحظات معرفتی خویش را در قالب چهار پرسش زیر در فرایند وارد سازد.
با کمرنگ شدن تقدس حیات در دوران رنسانس، جامعه دینی غرب در هم شکست و عصر مدرن که بزرگترین دستاوردش در نگاه انسان به جهان و کشف دوباره طبیعت بود، را به ارمغان آورد(35). دو جریان اصلی اساس توجه به طبیعت را در این دوران پایهریزی کردهاست: دیدگاه رمانتیزیسم درپی تاکید بر پویایی و استقلال طبیعت، دیدگاه آرتنوا در جایگاه الگوبرداری از فرمهای خالص و سیال در طبیعت (36). تکامل این دو دیدگاه با کمی وقفه در دوران مدرن اساس شکلگیری دیدگاههای متنوعی در باب حضور طبیعت در معماری گشت. مرور تاریخی این دیدگاهها چند عنوان کلی را آشکار میسازد که عبارتند از رویکرد مسلط بر طبیعت، الگوبرداری و تقلید از طبیعت، آموختن از طبیعت، همزیستی با طبیعت، ادغام بصری و فضایی با طبیعت، تکمیل طبیعت که به شرح زیر قابل تبیین است. ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد مسلط بر طبیعت: پیرو شکلگیری نهضت مدرنیسم با ساختاری جهانشمول ودیگاهی سوسیالیستی که جامعه را بر فرد ارجح میداند، معماری نیز مبنایی همگن و یکنواخت به خود میگیرد و با دگرگونسازی ایدههای پیشین، با اتکا "بر من" به ایجاد سامانههای قابل فهم در پس تفکر انسانی و دور از پیچیدگی و آشفتگی طبیعت میپردازد (37). چراکه محیط غیرقابل فهم برای انسان نمیتوانست ضامن بقای او باشد. این دیدگاه بیشتر انسان را متمایل به پدیدههای مصنوع دیده و نهایتا به تسلط محصول مصنوع انسان بر بستر طبیعی منجر میگردد (38)(39) (شکل 2). ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد همزیستی با طبیعت: پذیرش طبیعت در قالب بخشندهای سخاوتمند در جهت جلوگیری از بروز تخریب در اکوسیستمها به شکلگیری رویکردهای پایداری انجامید. در واقع این دیدگاه در مقابل الگوهای سنتی همزیست با طبیعت نوعی دستاورد فنی زیست محیطی محسوب میشد، که در تلاش بود از طریق انتخاب صحیح مواد و شیوه ساخت، در جهت کاهش تخریب محیطزیست به بهینه سازی انرژی بپردازد (40)(41). فولر [21] در این رابطه معتقد است که مساله پایداری هدف معماری است. همانطورکه تحقق هر پدیده طبیعی در یک هدف خاص تعریف شدهاست. فولر با ایده خود تحت عنوان سرنشینان فضایی و طراحی خانه های موقت، بر این نکته تاکید دارد که زمین یک اکوسیستم بسته است و نباید سیستم دیگری در آن نفوذ کند، از آنجایی که معماری نیز مسئولیت زندگی در جهان را دارد نباید به تغییر کامل آن بپردازد (42) (شکل 2). ارتباط معماری و طبیعت با رویکردآموختن از طبیعت: طبیعت به عنوان راه و آموزگار انسان حاصل دیدگاههای ارگانیکی است، که توجه به طبیعت را به عنوان مشقی برای اثر هنر خویش میبینند. این دیدگاه با گرایشات رمانتیک مبتنی بر کمال طبیعت آغاز گشت و در نهایت در دیدگاه ارگانیک، ساختاری کمال یافته به خود گرفت. دیدگاه ارگانیک در دو سطح قیاسی و تفسیری به آموختن از طبیعت میپردازد (35). این نظریه در گام نخست، در دیدگاههای سالیوان[22]، با اعتقاد به تبعیت فرم از عملکرد، به عنوان اساس ساختارهای طبیعی در تبعیت ظاهر بیرونی از اهداف داخلی پدیده، شکل گرفت. (36). رایت[23] با تکمیل این دیدگاه، نظریه سالیوان را به سطح یکی بودن شکل و عملکرد تغییر داد. در واقع ارگانیک تفسیری از اصول طبیعت بود، که در سطحی بالاتر از تقلید با آموختن از طبیعت و تفسیر مجدد اصول طبیعی توسط ذهن انسان به ابداع اشکالی طبیعیتر از طبیعت میپرداخت،که بر پایه زمان، مکان و اهداف انسان شکل میگرفت(43)(44) (شکل 2). ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد الگوبرداری و تقلید از طبیعت: ویتروویس [24]معماری را تقلیدی از طبیعت میدانست که بر سه اساس تقلید انتزاعی، نمادین و مستقیم در معماری ظهور مییابد. او معتقد است که ایده نخستین سکونتها در زمین نیز محصول طبیعت میباشد. تلفیق این دیدگاه با رویکردهای علمی به طبیعت، آغاز نگرشی جدید به معماری محسوب میشد، که با واژگانی همچون عدم قطعیت، تغییر و نظم در بینظمی همراه بود. این نظریهها به مثابه پلی میان دنیای ساده نیوتنی و پیچیدگیهای نگرش فیزیک کوانتم، برخلاف تضاد به تعامل و همبستگی نظم و بینظمی میپرداخت. زین پس طبیعت نه به عنوان سامانهای قابل فهم بلکه بهشکل سازوارهای متنوع با رفتارهای غیر تناوبی بود، که از طریق محاسبات پیچیده ریاضی، توسط ابزارهای دیجیتالی ادراک میشد. جنکس[25] معتقد است، که یک سیستم متعادل همواره در رابطه بین آشفتگی و نظم عمل میکند و توجه بر سیستمهای آشوب در طراحی، خلاقیت بیشتری را رقم خواهد زد(45). این تعاریف جدید از نظم طبیعت، نسبت طبیعت و معماری را نیز تغییر داد و فرصتهای جدیدی را در ابراز ایدههای متنوع در معماری ایجاد نمود. آیزنمن[26] ابتدا این دیدگاه را در قالب هندسه فراکتال، جنکس در نظریه آشوب و گرگ لین[27] آنرا در قالب فولدها در معماری وارد کرد. بدینترتیب در راستای دستیابی به فرمهایی متنوع و نو، تفسیر طبیعت جای خود را به الگوبرداری و تقلید از پیچیدگیهای طبیعت در سه سطح فرم، رفتارو اکوسیستم داد(46). خطوط معماری با الگوبرداری از فرمهای طبیعی از خطوط مستقیم و شکسته به خطوط صاف و پیوسته و از تودههای انفجاری و پراکنده به تودههای یکپارچه و سیال تغییر شخصیت داد. پیچیدگی، پویایی، انسجام، پارامتریک بودن، الگوبرداری از طبیعت، تقلیداز طبیعت، تعادل، ظرافت، طراحی بیولوژیکی و پایداری از ویژگیهای متداولی است، که معماری در این دوره درآن قالبها شکل گرفتهاست(43) (شکل 2). ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد ادغام با طبیعت (بصری و فضایی): اساس شکلگیری این دیدگاه را میتوان در عدم توجه دیدگاههای پایداری و علمی به نیازهای انسان در رابطه با وجوه کیفی طبیعت کنکاش کرد. وقوع انقلاب صنعتی و تغییر در رابطه انسان با طبیعت در نتیجه خودمختاری انسان، نقطه عطفی است که نظریهپردازان آنرا آنتروپسین[28] می نامند، که بنابر نظریات داویسن[29] و کاستری[30] نوعی جدایی فرهنگی انسان و طبیعت محسوب میشود(42). بطوریکه انسان با گرایش به دیدگاههای پایداری در جهت جبران خسارات وارده بر طبیعت و کاهش اعمال انسانها برآن قدم برمیدارد. در این دیدگاه طبیعت به پدیدهای مستقل و مجزا از انسان مبدل میگردد که بایستی از لحاظ کمی ذخیره گردد، که به نوعی غفلت از نیاز انسان به طبیعت بکر در سطح کیفی منجر میشود(47). ویلسون[31] با بسط نظریه بیوفیلیک معتقد است که انسان نیاز ذاتی به تمرکز بر زندگی و فرایندهای زنده را دارد و در ارتباط با محیط طبیعی تکامل مییابد(48) . بیتلی[32] نیز در تایید نیاز بیولوژیک انسان به طبیعت معتقد است،که انسان به مقدار معینی از طبیعت احتیاج دارد که با فضای زیست او ادغام گشتهباشد(49). این دیدگاه که بر تواناییهای معماری در ارتباط با طبیعت تمرکز دارد و سعی دارد از طریق استقرار تمامیت طبیعت در فضای معماری بستر رشد همزمان گیاه، حیوان و انسان را فراهم سازد و حضور طبیعت را در معماری در ابعاد ذهنی و عینی ارتقاء بخشد(50) (شکل 2). ارتباط معماری و طبیعت با رویکردتکمیل طبیعت: این دیدگاه به عنوان رویکردی غالب، بیشتر در معماریهای سنتی و بومی به چشم میآید که در تلاش است ساختاری مشابه ولی نمادین از طبیعت در معماری ایجاد نماید و بگونهای آفریده خویش را از پیش فرض آن جدا سازد و به تکمیل بستر بپردازد. بدینترتیب نه تنها به تعامل با طبیعت تاکید دارد بلکه در یک عمل آگاهانه به توانمندسازی آن نیز میپردازد و کیفیت وجودی محیط و انسان را آشکار میسازد. در این دیدگاه معماری با گزینش شیوهها و روشهایی خاص در زمان و مکان مشخص، در تعامل با سرزمین، تاریخ و توانمندیهای محیطی به ایجاد سازمان فضایی جدید در جهت نیازهای انسان منتهی میشود و بستری تکاملی برای اهداف مادی و معنوی انسان شکل میدهد (51) (شکل 2). نهایتا رویکردهای طبیعت در معماری را میتوان بر اساس شکل شماره(2) تبیین کرد.
شکل 1- رویکردهای طبیعت در معماری .(منبع:نگارنده) Figure 2- Approaches of nature in architecture. (Source: Author)
مرور تاریخی دادهها در خصوص رویکردهای طبیعت در معماری چند دستهبندی کلی شامل رویکردهای مسلط بر طبیعت، همزیستی با طبیعت، الگوبرداری و تقلید از طبیعت، آموختن از طبیعت، ادغام بصری و فضایی با طبیعت و نهایتا تکمیل طبیعت را برجسته میسازد. از طرفی نگرش سیستمی به رابطه طبیعت - معماری آشکار ساخت که تبیین چارچوبی برای رویکردهای طبیعت در معماری در بطن میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری در محیط نظام هستی، معنا مییابد و نمیتوان بدون تبیین ملزومات دوگانه انسان – معماری و انسان – طبیعت به فهم
جامعی از رابطه طبیعت – معماری دست یافت. با تامل در دادههای حاصله از دوگانههای مذکور روشن شد که هر کدام از این دوگانهها حاوی پیامهایی هستند که هر یک به نوعی، وجوه مختلف دو گانه طبیعت – معماری را پوشش میدهند. این پیامها بر اساس تعیین اهداف، ابزار و روش به جهتدهی رویکردهای طبیعت در معماری میپردازند. این مساله در رابطه انسان – معماری بر تعیین ملزومات سکونت تمرکز دارد. بطورکلی معماری را میتوان ظرف زندگی انسان نامید که متاثر از سه عنصر باورها، طبیعت و زمان، بستر سکونت در جهان را برای انسان فراهم میسازد. لذا تمامی رویکردهای اتخاذ گشته در معماری بایستی در گرو شکلگیری ملزومات سکونت برای انسان، بسط یابند. تاکید برجایگاه محوری انسان و باورهایش در ارتباط با معماری، لزوم پرداختن به دوگانه انسان – طبیعت را آشکار ساخته، که بر وجه معرفتی رابطه طبیعت- معماری تاکید دارد. در حیطه باورها مشخص شد که برقراری رابطه ذاتی و اصیل با طبیعت، از طریق دیدگاههای زیستبوممحور میسر گشتهاست. اما بر اساس ضرورتهای مطرح شده آنچه در این رابطه بایستی شفافتر شود، نحوه عمل واسطههای فنی در بهرهبرداری از طبیعت در ایجاد مصنوع فنی است. بیشک پرداختن به این مساله درفرایند ایجاد معماری به عنوان مصنوع فنی-انسانی، از بستر طبیعی، بواسطه ابزار فناوری، امری ضروری است، تا از این منظر بتوان تصویر شفافتری از میزان اختیارات انسان و تاثیرات فناوری در کاربرد رویکردهای طبیعت در معماری ارائه داد. برای شفافسازی این مساله از نظریه شبکه کنشگران بهرهگرفتهشدهاست. همانطور که مطرح شد در این فرایند، فناوری با تاثیر بر چهار وجه هدف، کنش، تجربه و نقش انسان، اعمال انسانی را تغییر، تبدیل یا تعدیل مینماید. از اینرو در خصوص رویکردهای طبیعت در معماری نیز بررسی این چهار وجه از وساطت فناوری، در عمل انسانی میتواند در تبیین چارچوبی کلنگر کارساز باشد. همانطور که مطرح شد، در روش زندگی انسان معاصر بهرهگیری از فناوری بخشی از ماهیت انسان گشتهاست. از اینرو انسان معاصر بر این باور است که میتواند، به کمک فناوری بر تمامی مشکلات خویش فائق گردد. این نگرش درقبال فناوری در معماری، گاه انسان را با رویکرد مسلط بر طبیعت، بی نیاز از طبیعت دانسته و بر آن تسلط یافته و گاه با هدف حفظ طبیعت در رویکرد همزیستی با طبیعت با استقرار الگوهای زندگی بر فضای مصنوع ، وجه کیفی طبیعت را از متن زندگی انسان کمرنگ ساخته و به نتیجهای عکس هدف مبدل گشتهاست. از طرفی با ورود فناوریهای نوین به عرصه ساخت و طراحی معماری، الگوبرداری و تقلید از طبیعت جایگاه گستردهای را به خود گرفتهاست. این مساله نیز با تشدید نقش فناوری در عمل انسانی برای ایجاد فرمهای پیچیده طبیعی، گاه به تغییر هدف در جهت غفلت از کیفیات فضایی و وجوه انسانی فضا مبدل گشتهاست. این مساله ضرورت بهرهگیری از رویکردهایی که نقش انسان و طبیعت در آنها قویتر باشد را آشکار میسازد. بر این اساس رویکرد ادغام بصری و فضایی با طبیعت با پررنگسازی نقش طبیعت در یک چرخه کامل گیاه و حیوان همچون معماریهای بومی، باعث ارتقاء وجوه طبیعی در معماری میگردد. در گامی فراتر قوتبخشیدن به نقش انسان به کمک رویکرد آموختن از طبیعت به جای تقلید از آن، به تفسیر طبیعت در گرو ملاحظات انسانی منجر میشود و فضایی انسانوار را رقم میزند. نهاتیا موفقیت سیستم در دایره معرفت انسانی از طریق دیدگاه تکمیل طبیعت با تکیه توامان بر نیازهای انسان، طبیعت و با هدف نهایی ارتقا طبیعت و شکلگیری بستر تکاملی انسان تحقق مییابد. بر این اساس میتوان بهرهگیری بهینه از رویکردهای طبیعت در معماری را اینگونه تبیین کرد که در جهت شکلگیری اهداف سکونتی از مجرای معماری که عملی انسانی – فنی است، بایستی تمامی رویکردها درجهت تکمیل یکدیگر در یک سیستم ترکیب شوند. بدینترتیب انسان بایستی بهروش همزیستی با طبیعت، به تعامل با محیط، معماری را شکل دهد. این مرحله اهداف معرفتی خویش را از دیدگاههای زیستبوممحور دریافت میکند. بدینترتیب اهداف پایداری را جایگزین سلطه بر طبیعت میسازد. لیکن شکلگیری کالبد معماری بدون کسب مباحثی همچون معانی معرفتی، اجتماعی، فرهنگی و زیباییشناختی در محیط زیست انسانها امکانپذیر نمیباشد. در این راستا انسان با الگوبرداری از طبیعت در قالب آموختن از آن و ادغام فضایی و بصری با طبیعت، فضایی با کیفیات طبیعی و انسانوار را رقم میزند که در ساختار معرفتی تکمیل طبیعت با توجه همزمان به نیازهای انسان در کنار تعامل با طبیعت میتواند میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری را درجهت شکلگیری کامل واژه سکونت در نظام هستی سوق دهد و به رشد مداوم انسان و جهان بینجامد و نهایتا چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری را رقم زند. بنابراین ساختاری کلنگر در خصوص حضور طبیعت در معماری میتواند بر اساس شکل شماره (3) تبیین گردد. بدین معنا که تامل بر رویکردهای طبیعت در معماری بر اساس نتایج حاصله، شکلگیری چارچوبی جامع در این خصوص را، در قبال ترکیب آنها در یک سیستم میداند، که حضور هر کدام در فضای معماری از طریق یکی از سه پدیده انسان – طبیعت و فناوری میسر گشتهاست.
شکل3- نتایج پژوهش در خصوص چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری(منبع: نگارنده). Figure 3- Research results regarding a framework for the presence of nature in architecture (source: author).
نتایج پژوهش حاکی از آن است که تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری در بطن میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری معنا مییابد. این مساله ملزومات سکونتی خود را از رابطه انسان – معماری، اهداف معرفتی خود را از رابطه انسان- طبیعت و روشهای ارتباط با طبیعت را از رابطه طبیعت- معماری دریافت میکند. از طرفی آشکار گشت که فرایند شکلگیری معماری در
بستر طبیعت امری انسانی- فنی- طبیعی است که حضور جامعی از رویکردهای طبیعت در معماری را در ساختاری ترکیبی - تکمیلی و در قبال تاثیر هر سه عنصر انسان، فناوری و طبیعت میسر میداند، که در طی مراتبی موازی به شکلگیری معماری مبتنی بر طبیعت منجر میگردد. بطوریکه ابتدا به کمک رویکرد همزیستی با طبیعت، با معرفتی زیستبوممحور، بواسطه فناوری، کالبد اولیه معماری شکل میگیرد. این عمل، انسان و معماری را در وضعیتی هماهنگ با اکوسیستم طبیعی قرار میدهد. و معماری را از بطن طبیعت شکل میدهد. سپس در مرتبهای دیگر رویکرد الگوبرداری و تقلید از طبیعت در قالب آموختن و تفسیر آن، به تلفیق فرم، ساختار و قوانین طبیعی در معماری میپردازد و با تاکید بر نگاه تفسیری بر طبیعت و ارجعیت نقش انسان در کنار فناوری، کیفیات طبیعی را در گرو ملاحضات انسانی در فضای معماری تسری میدهد. در مرتبهای دیگر نیز رویکرد ادغام فضایی و بصری با طبیعت، با تقویت نقش طبیعت در فضا در کنار عوامل انسانی و فنی، وجوه طبیعی و زنده فضا را ارتقاء میبخشد. نهاتیا موفقیت سیستم در دایره معرفت انسانی به کمک رویکرد تکمیل طبیعت، با توجه همزمان به نیازهای انسانی و طبیعت در جهت شکلگیری فضایی انسانوار، به تحقق امر سکونت در جهان میانجامد و رشد مداوم انسان و محیط را نتیجه میدهد. در نهایت میتوان بیان داشت، که بهرهگیری از تفکر سیستمی میتواند گامی هرچند کوچک در جهت هموارسازی حل مباحث چندگانه و پیچیدهای در معماری عصر حاضر باشد، که نیازمند کنکاش در قالبی منسجم هستند، که این مساله خود میتواند آغازی برای ارجاع به شیوههای نوین در قالب رویکردهایی جامع و کاربردیتر در حوزه مطالعات نظری و عملی آتی در معماری باشد.
[1]- دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز.*(مسوول مکاتبات)
[2]- دانشجوی دکتری معماری اسلامی. دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز.
[3]- Associate Professor of Architecture, Faculty of Architecture and Urbanism, Tabriz Islamic Art University, Tabriz, Iran, *(Corresponding author) [4]- PhD in Islamic Architecture, Faculty of Architecture and Urbanism, Tabriz Islamic Art University, Tabriz, Iran [5]- John Sterman [6]- Ludwig von Bertalanffy [7]- Stefan Kuhlmann [8]- Scott Camazine [9]- Martin Heidegger [10]- Tim Ingold [11]- Adam Sharr [12]- Schulz [13]- Umberto Eco [14]- Charles Correa [15]- Roland Barthes [16]- Christopher Alexander [17]- Jorn utzon [18]- Marcus Tullius Cicero [19]- Bruno Latour [20]- Joseph Pitt [21]- Richard Buckminster Fuller [22]- Louis Sullivan [23]- Frank Lloyd Wright [24]- Vitruvius [25]- Charles Jencks [26]- Peter Eisenman [27]- Greg Lynn [28]- Anthropocene [29]- Aidan Davison [30]- Noel Castree [31]- Edward wilson | |||
مراجع | |||
| |||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 653 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 115 |